«احمد بن عمر خیوقی خوارزمی» (540-618ق)، صوفی شافعی مذهب، با لقب طریقتی «نجمالدین» یا «طامه الکبری» در سنه ۵۴۰ق در منطقه «خیوق» یا «خیوه» سرزمین خوارزم متولد شد.[1]شوشتری، نورالله، مجالس المومنین، ص273؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج6، ص143؛ خوانساری، محمدباقر، روضات … ادامه پاورقی
فهرست
زندگینامه
لقب غیبی خود را «قنطرون» و کنیهاش را »ابوالجَنّاب« میدانست[2]در فوائح مینویسد: «هرگاه سالک سائر، مقبول درگاه و کردار او پسندیده بارگاه باشد او را در ورای این عالم به نامی … ادامه پاورقی اما در عالم تصوف به «شیخ ولیتراش» مشهور است زیرا به کمترین زمان و برخوردی، مریدان را خرقه داده و آنها را بر کرسی ارشاد مینشاند.[3]سعدالدین حمویی، شاگرد برجسته نجمالدین کبری در یادکردهای خود اصرار دارد که نجمالدین را با لقب شیخ الاسلام … ادامه پاورقی مثلا بازرگانی برای تفریح به خانقاه نجمالدین آمد و در همان روز، از وی اجازه ارشاد گرفت![4]جامی در «نفحات الانس» آورده است: «وی را شیخ ولیتراش نیز گفتهاند، به سبب آن که در غلبات وجد، نظر مبارکش بر هر … ادامه پاورقی یا «سیف الدین باخرزی» را بعد از فقط یک چله، خلیفه خود نمود.[5]آورده اند: «سیف الدین باخرزی پس از گذر کردن یک اربعین به مدارج والا و معارج اعلا رسید و به مقام خلافت … ادامه پاورقی [6]باخرزی، یحیی بن احمد، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۹ [7]جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۴۳۳
نجمالدین کبری را سرسلسله و پایهگذار طریقت » کبرویه» مینامند که در زمان حمله مغول، به ویژه در شرق ایران رونق و رواج فراوانی داشت اما بعدها به شاخهها و انشعابهای گوناگونی مثل نوربخشیه و ذهبیه و… تقسیم شد.[8]پاکتچی، احمد، جریانهای تصوف در آسیای مرکزی، ص317
مدتی مقدمات علوم را در زادگاهش و در نزد پدرش «عمر بن محمد بن عبدالله» و دیگران سپری کرد[9]بنابر نظر یوسف زیدان، نجمالدین کبری از خاندانی فقیر برخاسته و به سبب آنکه پدرش را زود از دست داده، در کودکی … ادامه پاورقی و سپس دو دهه بعدی عمرش را به سیاحت پرداخت و برای تکمیل تحصیلاتش مشغول سفر به مکانهای مختلفی شد. در نیشابور که مرکز علوم حدیث و عرفان بود از محدث معروف «عبدالعظیم بن عبدالله فراوی نیشابوری» در حدیث بهره برد. سپس به اصفهان رفت و در مجلس «ابوجعفر صیدلانی» (د568ق) و «ابوالمکارم لبان» (د597ق) حضور یافت و علم حدیث و فقه را از آنان فرا گرفت. سپس عازم همدان شد و دانش اصول و فقه را در مجلس درس «حسن بن احمد همدانی» (د569ق) فرا گرفت. سپس « رساله قشیریه» و دیگر آثار عرفانی را نزد «محمد بن سلیمان همدانی» درس گرفت.[10]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج1، ص308؛ پاکتچی، احمد، جریانهای تصوف، ص327
حدود 568ق عازم مصر شد و «روزبهان وزان مصری»(متوفی 584ق) را درک کرد. روزبهان مصری دخترش را به تزویج او درآورد و همچون فرزند خویش بدو توجه و عنایت داشت.[11]برتلس، ادوارد، تصوف و ادبیات تصوف، ص434 سپس به اسکندریه رفت و نزد «احمد بن محمد سلفی»(د576ق) تحصیلات خود در فقه و حدیث را تکمیل کرد و سپس به تبریز رفت و در درس حدیث «محمد عطاری طوسی» مشهور به «ابن حفده»(د57ق) شرکت کرد و از «بابافرج تبریزی»(متوفی 568ق) نیز در عرفان و تصوف استفاده کرد.[12]ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص77؛ سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه الکبری، ج8، ص25؛ فصیح خوافی، احمد … ادامه پاورقی سپس به مصر و نزد «عمار یاسر بدلیسی»(متوفی 582 یا 590 یا 604ق) رفت و پس از چندی عازم خوزستان شد و به خدمت «اسماعیل قصری» درآمد.
مشهور است که از «اسماعیل قصری» خرقه گرفت و به مقام « انسان کامل» و «مرشدی» دست یافت و مامور به ارشاد شد. سپس یک بار دیگر به مصر رفت و نهایتا به زادگاه خویش خوارزم بازگشت و تا آخر عمر در همانجا مشغول ارشاد شد و در سنه 618ق طی حادثهای از دنیا رفت.
مذهب
نجم الدین کبری در کلام دیدگاه اشعری داشت و در فقه نیز بنابر اعتراف مورخین شهیر و اجماع محققین، پیرو شافعی بوده است. [13]ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج22، ص112.
ادله ای مانند رساندن سلسله خود به امیرالمومنین علیه السلام و پذیرفتن 12 نفر به شاگردی، که بعضی از محققین برای تشیع نجم الدین ذکر کرده اند، علاوه بر اینکه خلاف اجماع مورخین در شافعی بودن اوست، شواهد متعدد دیگری نیز گواهی میدهند که نجمالدین کبری از اهل سنت بود، مانند موارد ذیل:
محل زندگی وی یعنی خوارزم همه از اهل سنت بوده اند[14]حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، ج2، ص395، 415. حیث یقول یاقوت: و أهل خیوق شافعیه، دون جمیع بلاد خوارزم … ادامه پاورقی، تحصیل فقه و حدیث شافعی نزد اساتید شافعیه و فتوا در این مذهب[15]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، (1426ق)، ص34، شایع بودن رساندن سلسله توسط صوفیان سنی مذهب به امیرالمؤمنین علیهالسلام، غیر مستند و غیر معتبر بودن خرقه صحبت و تبرک به امام علی علیهالسلام، پذیرفتن جمع کثیری از مریدان و اشتهار به لقب «شیخ ولی تراش» (در تضاد با ادعای محدود بودن شاگردان به 12 نفر) و…
لذا ادعای فوق مردود بوده و نمی تواند دلائل مقبولی در شیعه بودن نجم الدین کبری باشد.
اساتید
نجمالدین خود درباره اساتیدش میگوید:
«گشایش و بخشایش مرا از چهار تن شد: اول شیخ روزبهان الوزان المصری، دوم شیخ بابا فرج تبریزی[16]مخفی نماند که در بین قرن پنجم و ششم هجری، اهل سلوک و تصوف را که دارای مقام ولایت و صاحب کرامت میشدهاند، جهت … ادامه پاورقی، سوم شیخ عمار یاسر بدلیسی، چهارم شیخ اسماعیل قصری.»[17]ابنکربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص325
او همچنین از شخصیت « ابوسعید ابوالخیر» نیز تاثیر پذیرفته و این مهم را در مباحثی چون «انسان شناسی، معرفت شناسی، نقد صوفیه، رابطه شریعت و طریقت» میتوان به وضوح مشاهده کرد.[18]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج1، ص308؛ پاکتچی، احمد، جریانهای تصوف در آسیای مرکزی، ص333
در سلاسل
اگرچه نجمالدین کبری را به عنوان بنیان گذار سلسله کبرویه میشناسند اما در تاریخ تصوف، بسیاری از سلاسل دیگر نیز نام او را در شجره نامه طریقتی خود درج کرده اند، طوری که برخی میگویند که شیخ (نجمالدین) را باید پدر سلاسل فقر نامید.[19]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص172؛ محسنی، منوچهر، تحقیق در احوال و آثار شیخ نجمالدین کبری، شرکت … ادامه پاورقی
« سهروردیه» و بسیاری از انشعابات سهروردیه، «کبرویه جندیه و جمالیه زاهدیه صفویه»، «خلوتیه»، «باخرزیه» و «علاء الدولیه» و بسیاری از سلاسل معروف در جهان اسلام، خرقه خویش را به نجم الدین کبری می رسانند. نعمت اللهیه به عنوان مهم ترین سلسله در شیعه نیز خرقه را به نجم الدین کبری می رسانند. نجم الدین به طور غیر مستقیم نیز بر تعالیم برخی بزرگان عرفان و تصوف مانند مولوی و نسفی نیز اثرگذار بوده است.
شاگردان
نجمالدین شاگردان فراوانی تربیت کرده بود که 12 تن از سرشناسترین آنها عبارتند از:
1- رضی الدین علی لالا(حدود570-643ق)[20]«لالا» به معناى بزرگ، لقبى بود که خواجه یوسف همدانى به پدرش «سعید بن عبدالجلیل لالا غزنوی» داد و او را روانه … ادامه پاورقی (اهمیت او از این جهت است که طریقت کبرویه توسط وی ادامه یافت.)[21]شیرازی، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج1، ص339
2- مجدالدین بغدادی(۵۵۴–۶۰۷ق)
3- سیفالدین باخرزی(۵۸۶–۶۵۹ق)
4- سعدالدین حموی(۵۸۶–۶۴۹ق)
5- جمالالدین گیلی عینالزمان
6- بهاءالدین محمد یا بهاءالدین ولد ملقب به سلطانالعلماء پدر مولوی(۵۴۳–۶۲۸ق)
8- نجم الدین رازی دایه(۵۷۳–۶۵۴ق)
9- فریدالدین عطار نیشابوری(۵۴۰ق–۶۱۸ق))[22]البته سعید نفیسی در این مورد خدشه کرده و مینویسد: «میدانیم که نجمالدین کبری در سال 540 ولادت یافته و در 618 … ادامه پاورقی
10- بهاءالدین زکریا مولتانی
11- شهابالدین سهروردی (۵۴۲–۶۳۲ق)
12- محمد خلوتی[23]مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص669
آثار
«توفیق سبحانی» نام 32 اثر از آثار وی را با نسخههای خطی موجود از آن یاد میکند. «اسدالله خاوری» نیز تحلیل کاملی از آثار نجمالدین کرده و نسخههای خطی آنها در کتابخانههای ترکیه را بیان کرده و جمعا 14 رساله فارسی او را ذکر میکند. [24]خاوری، اسدالله، ذهبیه (تصوف علمی-آثار ادبی)، دانشگاه تهران، 1362ش، ج1، ص465
از مهمترین تألیفات نجمالدین کبری میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- فوائح الجمال و فواتح الجلال؛ در این کتاب به طور مختصر، یک دوره از نظریات و آموزههای نجمالدین کبری در مسائلی چون ساحتهای وجودی انسان، جهان شناسی و خداشناسی بیان شده و همچنین در اثنای این کتاب، اطلاعاتی درباره خود و استادش « عمار یاسر بدلیسی» و تجارب عرفانی خود ارائه داده است.
2- الاصول العشره؛ غرض نجمالدین از تالیف این رساله، شناساندن «طریقه شطار» و بیان منازل و مقامات آن است.
3- رساله الخائف الهائم من لومه اللائم؛ محتوای این کتاب درباره سیر و سلوک عرفانی مکتب «سلسله کبرویه» بوده و در حکم مانیفست (بیانیه) این سلسله است. اخیرا این کتاب عربی به زبان فارسی و با عنوان «ده شرط سلوک» منتشر شده است.[25]سبحانی، توفیق، ده شرط سلوک (رساله الخائف الهائم عن لومه اللائم): «الاول دوام الطهاره، الثانی الخلوه، الثالث … ادامه پاورقی
4- آداب الصوفیه؛ در این رساله پیرامون تعریف تصوف و شرایط و اصول عملی و آدابی که اهل تصوف باید آن را دانسته و بدان عمل کنند بحث میکند.
5- السائر الحائر الواجد الی الساتر الواحد الماجد.
علاوه بر این رسائل کوتاه، نجمالدین تفسیری عرفانی بر قرآن را آغاز نمود که نتوانست آن را کامل کند امّا این کار، پس از مرگش ابتدا توسّط مریدش « نجم الدین رازی» و سپس توسّط یکی دیگر از مشایخ تصوّف یعنی « علاء الدوله سمنانی» ادامه یافت.
در طی سدههای اخیر، رسالات و مقالات چندی در معرفی شخصیت نجمالدین کبری و تبیین اندیشههای عرفانی او نوشته شده است. در کوششهای محققان و مستشرقانی چون ژوکوفسکی (1894م)، مایر (1957م)، موله (1963م)، برتلس (1965م)، محسنی (1967م)، اسکارچا آمورتی (1974م)، دمیدوف (1978م)، بابز مالا (1978م)، ایزوتسو (1978م)، زرینکوب (1981م)، اسنسارف (1983م) و یوسف زیدان (1993م) ابعاد متنوعی از اندیشههای نجمالدین کبری مورد تبیین و تحقیق قرار گرفته و اخیرا تحقیقات ارائه شده در کنفرانس بزرگداشت نجمالدین کبری (عشق آباد 2001م) گامهای فراتری در راستای شناخت شخصیت وی برداشته است.
مرگ
درباره فرجام نجمالدین کبری اخبار و روایات مختلفی وارد شده است و به موجب افسانهها، او در اثنای حمله مغول به خوارزم کشته شده است.
اما باید دانست که دو تن از مورخان نامی و مهم معاصر وی یعنی «ابن اثیر جَزَری» (م628ق) و «عطاء الملک جوینی» (م681ق) که تمام وقایع و جزئیات حمله مغول به خوارزم در سنه 618ق را به دقت و تفصیل در کتاب «تاریخ جهان گشا» و «الکامل فی التاریخ» خود گزارش کردهاند، کوچکترین نقل و گزارشی پیرامون کشته شدن وی به دست مغول نیاوردهاند، با اینکه اگر چنین رخدادی حاصل شده بود، بنابر اهمیت شخصیت نجمالدین، حتما بدان اشاره میکردند.[26]ابن اثیر جزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج10، ص421-422؛ جوینی، عطاءملک، تاریخ جهانگشا، ج1، ص99-101
«زکریا بن محمد قزوینی» (د686ق) در کتاب «آثار البلاد» نیز اشارهای به کشته شدن او ندارد اما قزوینی نخستین کسی است که در ضمن شرح حال نجم الدین، مینویسد که «شیخ نزدیک سال 610ق درگذشته است.»[27]قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ص529
مساله کشته شدن نجمالدین به دست مغولان، نخستین بار یک قرن پس از مرگ او مطرح شده است. «رشیدالدین فضل الله همدانی» (720ق) اولین کسی است که بدون ذکر هیچ منبع و بیان تاریخی و بعدها «حمدالله مستوفی» و دیگران، گفتار همدانی را منبع و ماخذ گزارشهای خود قرار داده و این ماجرا را با تفاصیل بیشتری نقل کردند.[28]مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص789: «چنگیزخان پیش شیخ نجمالدین کبری فرستاد که فرمودهام که در خوارزم قتل … ادامه پاورقی
این گزارشها وقتی به آثار صوفیان مانند « نفحات الانس» جامی میرسد، به کلی قالب افسانههای حماسی پیدا میکند. نویسندگان صوفیه، از نحوه مرگ نجمالدین یک داستان عظیم حماسی خلق کردهاند و با همان شیوه همیشگی خود، به حدی مبالغه و گزافگویی به خرج داده اند که اصل ماجرا در هالهای از ابهام باقی مانده است.[29]جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص486
به هر تقدیر، میدانیم که نجمالدین کبری در سنه 618ق/1221م در ناحیه اورگنج از خوارزم دیده از جهان فروبسته است. «ابن بطوطه» در سفرنامه خود، به آرامگاه نجمالدین در بیرون شهر خوارزم (کهنه اورگنج) اشاره دارد که زیارتگاه مردمان بود و «سیف الدین بن عصبه» در آن عصر، آن را به صورت خانقاهی اداره میکرد. این آرامگاه تا زمان حاضر برجای مانده و زیارتگاه صوفیان و دوستداران وی است.[30]ابن بطوطه، محمد بن عبد الله، رحله ابن بطوطه، 401؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص699 آرامگاهی منسوب به وی در ایران و در شهرستان جوین، روستای زیرآباد نیز وجود دارد.
روش سلوک
نجمالدین کبری در رساله «اصول العشره»، بعد از بیان این جمله مشهور که «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق»[31]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره، ص31 راههای سلوک را به «طریق ابرار، طریق اخیار و طریق شطار» تقسیم میکند و «طریقه شطار» را برترین راه سلوک میداند.[32]نجمالدین کبری، احمد بن عُمر، اصول العشره، ص90
راه اول یعنی «طریق ابرار» (عابدان) یا طریقه ارباب مجاهده و ریاضت، تکیه سالک بر ریاضت و تهذیب و تبدیل اخلاق است.
راه دوم «طریق اخیار» (زاهدان) یا طریقه ارباب معاملات است. در این طریق، بر شریعت و کثرت روزهداری و حج و تلاوت قرآن و جهاد و اعمال ظاهری شرع تاکید بسیار میشود و شاید بتوان آن را «طریق عباد» نیز نامید.
راه سوم که نجمالدین کبری «طریق شطار» (عاشقان) مینامد، طریقه اهل محبت و عشق است. سالکان این طریق، بر موضوع محبت و عشق تاکید و تکیه دارند. سالک این طریق به دنبال رسیدن به « انخلاع و موت ارادی» است و مقدمات رسیدن به این امر بر 10 اصل استوار است. این اصول عبارتند از: توبه، زهد، توکل، قناعت، عزلت، مداومت، ذکر یا توجه الی الله، صبر، مراقبه و رضا.[33]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره، ص90
دیدگاهها و آراء صوفیانه
معرفت شناسی
از نظر نجمالدین کبری، انسان برای زندگی خاکی به حواس و عقل نیازمند است، اما انسان با این ابزار، در مواجه با خدا و جهان در حالت عمی و کوری است و برای دست یافتن به معرفت راستین و حقیقی، لازم است که با مجاهده و تزکیه نفس، پرده از پیش چشم برداشته و حقایق هستی را قلبا شهود نماید[34]او میگوید: «همانا مردم در پس حجاب کوری میزیستند و جز آنها که پرده غفلت از پیش دیدگانشان به عنایت حق تعالی … ادامه پاورقی
در اندیشه عرفانی نجمالدین کبری، نهایت سیر و سلوک انسان، برخورداری از دو امر «معرفت» و «محبت» است. حصول «معرفت» مقدمه حصول «محبت» است و نهایت امر، معرفت و محبت است، و محبت، ثمره معرفت است؛ چه، آن کس که نشناسد، نمیتواند محبت ورزد.[35]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، ص177
وی در باب معرفت، همانند محمود شبستری به سه قسم و نوع آن اشاره میکند و در این زمینه به مثال میوه و سه جزء آن یعنی پوست و مغز و تخم اشاره میکند. عوام در حکم پوست و خواص در حکم مغز و «خاص الخاص» در حکم دانه است که لب و لباب الاباب میباشد و صوفی باید معرفت حق را در وحدتی بیکثرت و کثرتی بیوحدت شناسد. و همه ما، من، تو و او بودن را از تنگنظری صاحبان آن داند.[36]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، رساله معرفت، ص65
نجمالدین کبری همچنین درباره مراتب عرفان میگوید:
«عرفان دارای سه درجه است: 1- عرفان عامه؛ 2- عرفان خاصه؛ 3- عرفان خاص الخاص؛ «عرفان عامه» آن است که انسان عارف برای وصول به مراتب کمالیه، از آیات ظاهره استفاده و استدلال مینماید و «عرفان خاصه» آن است که علاوه بر آنکه از آیات ظاهره بهرهور میشود، از آیات باطنی غیبی هم استفاضه نموده که این بخش را «عرفان ایمان و ایقان» میگویند و «عرفان خاص الخاص» آن است که آیات و نشانهها را بر پایه آیات و نشانهها استوار میدارد که آن را «عرفان اتقان و استواری» گویند. بنابراین عارفانی که این مرتبه را به دست آوردهاند همه چیز را به او بشناسند و (به اصطلاح) از «دلیل الهی» استفاده نمایند، نه آنکه او را به اشیاء بشناسند که موجودات را وسیله شناخت او قرار بدهند و از اثر به مؤثر که آن را «دلیل انی» میگویند، پی ببرد».[37]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص164
ترک علم
نجمالدین کبری ابتدا در پی تحصیل علوم ظاهری و حدیث و فقه بود تا اینکه با تصوف و اساتید این رشته آشنا شد و علوم ظاهر را برای رسیدن به علوم باطن، کنار گذاشت.
او در تبریز مشغول فراگیری حدیث نزد «حفده طوسی» (د571ق) بود که با شیخ صوفی مسلکی به نام «بابافرج تبریزی» آشنا میشود و بابافرج او را از ادامه تحصیل علم حدیث بازداشته و بدو میگوید: «تو را وقت دفتر خواندن نیست و گاه آن است که سردفتر جهان گردی»[38]مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص677
نجمالدین فردای آن روز قصد داشت باقیمانده جزء کوچکی از کتاب «مصابیح السنه» را نیز به اتمام رساند که بار دیگر با نهیب بابافرج مواجه شد که گفت: «دیروز هزار منزل از علم الیقین بگذشتی و امروز باز بر سر علم میروی؟»
در پی این آموزه بود که نجمالدین به کلی از تحصیل حدیث منصرف شد و خود را وقف گام نهادن در مسیر تصوف ساخت.[39]مستوفی، حمد الله، نزهه القلوب، ص78
ناتوانی عقل
نجم الدین استدلال عقلی را برای رسیدن به یقین، ناقص می داند و در مناظره با فخر رازی، با رد کردن نظریه وی در مورد استدلال عقلی در معرفت الهی، به واردات قدسی و مشاهدات انسی که عقلها از درک آن عاجزند، به عنوان راه رسیدن به حقیقت اشاره می کند. [40]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص47
نجم الدین کبری بنابر دیدگاه شطاری خویش، در تقابل بین عقل و عشق، عشق را برتر از عقل می داند.[41]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، رباعیات، ص155
توحید
نجمالدین کبری موضوع توحید و فناء فی الله را نه با مصطلحات دشوار عرفان نظری، بلکه با کلمات و مصطلحات ساده و عاری از پیچیدگی بیان میکند. وی از باورمندان به نظریه « وحدت شهود» بود اما در بیان تجارب عرفانی و مکاشفات خویش، به ندرت از تجربه وحدت سخن میگوید. همین موضوع سبب شده که برخی، نجمالدین کبری را فاقد تجربه عرفانی بدانند و از مکاشفات او تحت عنوان «تجربه دینی» یاد کنند، چرا که مولفه اصلی و ممیزه مهم تجربه عرفانی، شهود «وحدت» است.[42]مثلا استیس در کتاب عرفان و فلسفه، تجربه عرفانی را انفسی و آفاقی دانسته و مولفه اصلی آنها را وحدت میداند. [نک: … ادامه پاورقی با این حال، فناء منصور حلاج را با قیودی می پذیرد. [43]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص138 با اینکه شاید نتوان وی را از طرفدران نظریه وحدت وجود دانست اما بعض از کلمات وی را می توان مشعر به بحث وحدت وجود دانست مانند: «و خداوند به کسی ستم روا نداشته است و هرکس، در او روحی از خداست.»[44]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح، ص122
ولایت و نبوت
نجمالدین کبری نیز مانند سایر صوفیه (مثل حکیم ترمذی و مولوی)، مقام ولایت را اکتسابی میداند و میگوید که انسان پس از رسیدن به مرحله خاصی از سیر و سلوک، این مقام مهم عرفانی را به دست میآورد، اما هنگامی به درجه ولایت میرسد که از مرحله «تلوین و تمکین» گذشته باشد و به درجه «تکوین» (مقام کن فیکون و ولایت تکوینی) رسیده باشد.[45]«التجرید ثم التفرید ثم التوحید. او نقول: علم الیقین، ثم حق الیقین، ثم عین الیقین. فعلم الیقین مکتسب، و حق … ادامه پاورقی
ویژگیها و اوصاف ولی
طبق نظر نجمالدین، ولی ویژگیهایی دارد از جمله:
- معصوم از هرگونه خطا و اشتباه است.[46]ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص473: «و من علامات الولی، ان یکون محفوظا من اللّه، بتسلسل أمور یعرفها السیار … ادامه پاورقی
- صاحب اسم اعظم است.[47]نجمالدین کبری در فوائح الجمال، ص241 و ص242 میگوید: «و از جمله نشانههای ولی خدا یکی آن است که اسم اعظم حضرت … ادامه پاورقی
- مستجاب الدعوه است.[48]«ومن علاماته، اجابه الدعوه و الأولیاء فی إجابه دعوتهم مختلفون: فمنهم من تجاب دعوته فی الحال؛ و منهم فی ثلاثه … ادامه پاورقی)
تبعیت از ولی
او در باب لزوم و ضرورت وجود ولی و اهمیت سرسپردگی نزد شیخ نیز سخنان فراوانی دارد و بارها تاکید میکند که مرید باید کالمیت بین یدی الغسال، تسلیم شیخ و در خدمت و سرسپردگی او بوده و تبعیت مطلق و بیچون و چرا داشته باشد.[49]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره، ص92؛ نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص210
عشق مجازی و شاهد بازی
نجمالدین کبری از باورمندان به آموزه عشق مجازی بود و عشقورزی به ویژه عشق به همجنس را پُلی برای رسیدن به عشق الهی میدانست. او بارها در دام عشق زمینی گرفتار آمده بود و در نوشتههایش این تجارب عاشقانه را به صراحت بازگو کرده است.
در جایی از عشقورزی نسبت به پسری از اهل مغرب سخن آورده و به تفصیل، به بیان رابطه عاشقانه میان او و خویش پرداخته است. او در این داستان، سخن از اتحاد عاشق و معشوق به میان آورده و میگوید:
«در یکی از اوقات و در یکی از شهرهای مغرب زمین، دل به فریبائی بستم و در سراچه فریفتگی او نشستم تا آنجا که همت گماشته و بر وی تسلط یافته او را گرفته و به بند عشق خود در آورده و او را از مراوده با دیگران ممانعت کردم، آن دلآرای صاحب جمال، به جز از من با دیگران هم سر و سری داشت و از ابراز آن خودداری میکرد و با من به زبان حال گفتگوئی داشت، چنانچه میفهمیدم چه میگوید و میفهمید چه میگویم و کار ما با او تا آنجا رسید که من او شدم و او من شد و اتحاد کامل فیما بین برقرار گردید و معاشقه منتهی به صفای روح شد و پای شهوت از هر جهت مقطوع گردید. در سحرگاهی روح او را مجسم دیدم که در برابر من رخسار به خاک میساید و خطاب به من میگوید: ای شیخ الامان الامان، مرا کُشتی، مرا دریاب. پرسیدم: منظور تو از این کلمات چیست؟ گفت تمنا دارم به من اجازه دهی تا پای تو را ببوسم، خواستهاش را جامه اجازت پوشانیدم و به وی اجازه دادم تا پای مرا بوسید و سر برداشت، چهرهی دلربا و رخسار فریبای او را که آتش در کانون من میزد بوسیدم، از گرمی بوسه من و از حرارت عشق من که در گونه خود احساس کرد، آرام گردید و خود را چون جان شیرینی در دل من جای داد.»[50]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص202: «شقت واحدا من بلاد المغرب، فسلّطت علیه الهمّه فأخذته، و … ادامه پاورقی
رنگ ها و انوار
رنگها و انوار به عنوان عمدهترین فلسفههای عرفانی و تجربههای عرفانی نجمالدین کبری، در منظومه فکری او جایگاه ویژهای دارد. او نخستین صوفی است که به پدیده رنگها و نورهای رنگی در اثنای سیر و سلوک اشاره میکند و به شرح و توضیح چیستی هر یک از این رنگها و نقش آن در سلوک میپردازد.
این انوار، گاه در حال صعودند و گاه در حال نزول، زیرا برخی از قلب متصاعد میشوند و برخی از عرش، آنچه که عرشی است سیر نزولی و آنچه که قلبی است سیر عروجی دارد و البته این دو گاهی موانعی نیز دارند و عمدهترین مانع و حجاب ارتباط این دو، وجود آدمی است که تا این وجود بر نخیزد، تماس عرش و قلب ناممکن است[51]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، مشتاقعلی، ص126
برخی سخنان و نظریات
صیحه در سماع
از نظر نجم الدین، صیحههای صوفیان در سماع بیاختیار و ناشی از جذبه و وجد آنها بوده و نشانه فناء فی الله و اتصال به خداست. [52]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، مشتاقعلی، ص216
ریاضت و انخلاع
نجمالدین کبری، لازمه سلوک در طریقت را تحمل ریاضتهای شاقه میدانست و در این زمینه، بر تروک اربعه، (ترک طعام، خواب، غذا و زندگی اجتماعی) تاکید دارد. [53]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص187
موت ارادی
درباره مرگ ارادی میگوید:
«در موت اضطراری، روح متعلق شود به بدنی مانند این بدن، و آن بدن را هیچ جرمی حایل نمیباشد و مراد به مردن اختیاری (موت ارادی) آن است که به ترک مرادات طبیعی چنان شود که روح متعلق به آن بدن شود و آن بدن را رفتاری است و شخص را در آن عروجی.»[54]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره
احضار و مشاهده روح
نجم الدین قائل به این بود که در مسیر سیر و سلوک، سالک به جایی می رسد که بدون زحمتی به احضار ارواح می پردازد. [55]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص۲۲۹
شیخالغیب یا همزاد
نجمالدین کبری به موجودی موسوم به «شیخالغیب» باور داشت. موجودی درونی و همسان با وجود سالک (مثل همزاد) که در نهایت، به واسطه رفع حجب جسمانی و بیرون آمدن از جامه وجود ظلمانی، نورانی و متجلی میشود. [56]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، حسین حیدرخانی مشتاقعلی و باقر ساعدی، ص131
آموزهها و اعمال صوفیانه
شریعت، طریقت و حقیقت
با اینکه نجم الدین به پایبندی به شرع تاکید دارد. [57]رازی، یحیی بن معاذ، جواهر التصوف، ج1، ص168، باب العشروناما در شرایطی مانند جذبه که سالک دچار سلب اختیار شده، از او امکان ترک شریعت را واقع شدنی و بدون اشکال می داند. [58]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح، ص156
سماع
نجمالدین کبری درباره رقص سماع، عبارات تایید آمیز فراوانی دارد و حکایات و داستانهایی از مشایخ صوفیه درباره شرکت در مجالس سماع و اهمیت این مجالس در سلوک الی الله بیان میکند.
هرچند که نجمالدین، تا قبل از آشنایی با « اسماعیل قصری»، نظر مثبتی درباره سماع نداشت اما با دیدن مجلس سماع اسماعیل قصری، این عمل را عمیقا باور کرده و خود از مروجان سماع گردید. [59]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، دو رساله عرفانی، (رساله آداب المریدین و السائر الحاثر)، ص291؛ نجمالدین کبری، … ادامه پاورقی
تجارب عرفانی
نجمالدین کبری در تصوف به وجد و جذبه و مکاشفه مشهور است.[60]«و فی نصّ طریف، یذکر الکمشخانوی ما اختصّت به ولایه نجمالدین ضمن خصائص ولایه غیره من رجال التصوف، فیقول: … ادامه پاورقی او به صورت ویژه در کتاب «فوائح الجمال»، بسیاری از خلسهها و مکاشفات خود را بیان کرده است و تجربه انخلاع خود و چگونگی آن را به تفصیل آورده است.[61]نجمالدین کبری، کشف و شهود را یقین افزا میدانست و میگفت: «معرفت رهرو با ظهور نشانههای غیبی افزون … ادامه پاورقی
منابع و مآخذ
- ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، اعلمی، چاپ اول، 1367
- ابن نقطه، محمد، التقیید لمعرفه الرواه والسنن والمسانید، به کوشش شرفالدین احمد، ج۱، ص۱-۳، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م
- برتلس، ادوارد، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدی، امیر کبیر، تهران، چاپ اول
- الحکیم الترمذی، ختم الاولیاء، مصحح: عثمان اسماعیل یحیی، مهد الآداب الشرقیه، چاپ دوم، بیروت، 1422ق
- خوارزمی، کمال الدین حسین، ینبوع الاسرار، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، تهران، 1384ش
- دماوندی، عبدالرحیم، مفتاح اسرار حسینی، چاپ شده در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر، انتخاب سید جلال الدین آشتیانی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1378ش
- فصیح خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، تحقیق سیدمحسن ناجینصرآبادی، اساطیر، چاپ اول، تهران، 1386ش
- فضل الله، رشیدالدین، جامع التواریخ (تاریخ مبارک غازانی): واژههای مغولی – ترکی، نمایه (جلد4)، موسسه نشر میراث مکتوب، تهران، 1394ش
- قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، موسسه علمی اندیشه جوان، مترجم شرفکندی(هژار)، 1366
- لاری، عبد الغفور، ترجمه رساله اصول عشره نجمالدین کبری، به اهتمام نجیب مایل هروی، نشر مولی، 1363ش
- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، امیر کبیر، چاپ ششم، تهران، 1394ش
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، الاصول العشره، چاپ شده در فوائح الجمال و فواتح الجلال، تحقیق یوسف زیدان، مصر، دار السعاد الصباح، چاپ دوم
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، دو رساله عرفانی، (رساله آداب المریدین و السائر الحاثر)، نشر طهوری، چاپ اول، تهران، 1390ش
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، حسین حیدر خانی مشتاقعلی، انتشارات مروی، چاپ اول، تهران، 1368ش
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، یوسف زیدان دار السعاد الصباح، مصر، 1426ق
- همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، تحقیق حسین استادولی، تهران، نشر حکمت، چاپ چهارم
مقالات:
- احمدی، منوچهر، مقایسه مشرب عرفانی شیخ نجمالدین کبری و مشرب عرفانی-اخلاقی امام خمینی
- باوفای دلیوند، ابراهیم، پژوهشی در آرای عرفانی و سلوک معنوی شیخ نجمالدین کبری، فصلنامه تخصصی عرفان اسلامی، 1391ش
- پاکتچی، احمد، روان شناسی رنگ در اندیشه عرفانی نجمالدین کبری، 2001م، مجموعه مقالات همایش بین المللی نجمالدین کبری
- پاکتچی، احمد، مقاله معرفت در اندیشه عرفانی نجمالدین کبری، پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت) دوره 2، شماره 2، پاییز و زمستان 1383ش
- یزدی، محمود، «ولایت و ولی در عرفان شیخ نجمالدین کبری و مولانا جلال الدین رومی» دانشگاه فردوسی، خردنامه صدرا، شماره 26، 1380ش
پاورقی ها
↑1 | شوشتری، نورالله، مجالس المومنین، ص273؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج6، ص143؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج1، ص299؛ عبد الحسین زرینکوب مینویسد: «نجمالدین در مناظره قوی دست بود و گویند او را بدان سبب طامه کبری میخواندند.» [زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص73.] |
---|---|
↑2 | در فوائح مینویسد: «هرگاه سالک سائر، مقبول درگاه و کردار او پسندیده بارگاه باشد او را در ورای این عالم به نامی مینامند و به کنیهی ویژهای میخوانند و نام شیطان و اسم اعظم حضرت سبحان هم به وی اعلام میشود و به همین مناسبت نام غیبی من قنطرون بود و اما کنیهام به شرح زیر است. آنگاه که در اسکندریه بسر میبردم و در محضر حافظ سلفی اصفهانی به سماع حدیث میپرداختم و او پیرمرد کهن سال شافعی مذهب و سلفی مرام بود و متجاوز از صد سال از عمرش گذشته بود، در حال بیخودی حضور انور حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه وسلم مشرف گردیدم و جز من و آن حضرت دیگری نبود و به اندازه به مقام نبوت آن حضرت نزدیک بودم که زانوهای من مماس با زانوهای مبارک آن جناب بود در آن حال به خاطرم رسید که من هر روز خود را موظف کرده تا آیاتی از قرآن بخوانم و تقدیم حضور مبارک نمایم، اینک وظیفه هر روز خویش را در پیشگاه مبارک تلاوت نمایم، پس از آنکه آیات چندی را تلاوت کرده و به عرض مبارک تقدیم داشتم حضرتش پسندیده و فرمود: به همین پسندیدگی در روز احادیث را سماع میکنی و به همین شایستگی هم در شب به تلاوت قرآن میپردازی. به دنبال آن به خاطرم رسید تا از حضرتش تقاضای کنیهای بنمایم و معروض خاطر داشتم یا رسول اللّه آیا کنیهی من ابوالجناب (به کسر جیم و تخفیف نونست) یا ابوالجنّاب (بفتح جیم و تشدید نون) و علاقهمند بودم حضرتش کنیهی مرا به تخفیف نون تعیین فرماید، فرمود چنان نیست بلکه کنیهی تو ابوالجناب به تشدید نونست و مصاحبی که در آن حال به نظر آمد به زبان اعتراف عرضه داشت: آری او ابوالجناب است. و شکی نیست در هر دو گونه کنیه سر دنیا و آخرت نهفته است و هرگاه حضرتش کنیه مرا ابوالجناب به تخفیف نون تعیین کرده بود مصاحب دنیا میشدم و از آنجا که فرموده کنیهی من ابوالجناب به تشدید نون است به خواست خدا از دلبستگی به دنیا و آخرت اجتناب نمودم. |
↑3 | سعدالدین حمویی، شاگرد برجسته نجمالدین کبری در یادکردهای خود اصرار دارد که نجمالدین را با لقب شیخ الاسلام معرفی کند. [جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج1، ص56 و ص99] |
↑4 | جامی در «نفحات الانس» آورده است: «وی را شیخ ولیتراش نیز گفتهاند، به سبب آن که در غلبات وجد، نظر مبارکش بر هر که افتادی، به مرتبه ولایت رسیدی. روزی بازرگانی بر سبیل تفرّج به خانقاه شیخ درآمد. شیخ حالتی قوی داشت، نظرش (بر) آن بازرگان افتاد. در حال به مرتبه ولایت رسید. شیخ پرسید که: «از کدام مملکتی؟» گفت: «از فلان مملکت.» وی را اجازت ارشاد نوشت تا در مملکت خود خلق را به حقّ ارشاد کند» [جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص481] |
↑5 | آورده اند: «سیف الدین باخرزی پس از گذر کردن یک اربعین به مدارج والا و معارج اعلا رسید و به مقام خلافت نجمالدین کبری نائل آمد». [هدایت، رضا قلی، ریاض العارفین، ص۱۳۶] |
↑6 | باخرزی، یحیی بن احمد، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۹ |
↑7 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۴۳۳ |
↑8 | پاکتچی، احمد، جریانهای تصوف در آسیای مرکزی، ص317 |
↑9 | بنابر نظر یوسف زیدان، نجمالدین کبری از خاندانی فقیر برخاسته و به سبب آنکه پدرش را زود از دست داده، در کودکی ناچار به کار سخت بوده است. [نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، مقدمه زیدان، ص21] |
↑10 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج1، ص308؛ پاکتچی، احمد، جریانهای تصوف، ص327 |
↑11 | برتلس، ادوارد، تصوف و ادبیات تصوف، ص434 |
↑12 | ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص77؛ سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه الکبری، ج8، ص25؛ فصیح خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج2، ص239 |
↑13 | ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج22، ص112. |
↑14 | حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، ج2، ص395، 415. حیث یقول یاقوت: و أهل خیوق شافعیه، دون جمیع بلاد خوارزم فإنهم حنفیه. |
↑15 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، (1426ق)، ص34 |
↑16 | مخفی نماند که در بین قرن پنجم و ششم هجری، اهل سلوک و تصوف را که دارای مقام ولایت و صاحب کرامت میشدهاند، جهت تعظیم «بابا» مینامیدهاند مانند بابا حسن ولی سرخابی، بابا افضل کاشانی، و بابا فرج تبریزی، و بابا کمال خجندی که شمس الدین تبریزی را تربیت نموده و از مریدان شیخ نجمالدین کبری بوده است و گاهی به نام «اخی» نامیده میشدهاند. |
↑17 | ابنکربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص325 |
↑18 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج1، ص308؛ پاکتچی، احمد، جریانهای تصوف در آسیای مرکزی، ص333 |
↑19 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص172؛ محسنی، منوچهر، تحقیق در احوال و آثار شیخ نجمالدین کبری، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، تهران، 1346ش، ص53 |
↑20 | «لالا» به معناى بزرگ، لقبى بود که خواجه یوسف همدانى به پدرش «سعید بن عبدالجلیل لالا غزنوی» داد و او را روانه مرو کرد تا از اصحاب دستگیرى کند. [علاءالدوله سمنانى، احمد بن محمد، مصنفات فارسى، چاپ نجیب مایل هروى، تهران ۱۳۶۹ش، ص ۳۲۱]. |
↑21 | شیرازی، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج1، ص339 |
↑22 | البته سعید نفیسی در این مورد خدشه کرده و مینویسد: «میدانیم که نجمالدین کبری در سال 540 ولادت یافته و در 618 که در فتنه مغول کشته شده 78 سال داشته است و اگر عطار در 513 ولادت یافته باشد، میبایست در زمانی که جزء شاگردان نجمالدین کبری شده 27 سال از او بزرگتر بوده باشد. اگر فرض کنیم که کار نجمالدین کبری در 20 سالگی بالا گرفته باشد، در این سن مردم از راه دور برای ارشاد و راهنمائی و درس خواندن نزد او میرفتهاند، زیرا که ممکن نیست کسی زودتر از این سن به چنین مقامی برسد، در آن موقع میبایست عطار 47 سال داشته باشد و آیا معقول است که مرد 47 ساله به شاگردی و مریدی نزد جوان 20 ساله آن هم از نیشابور به خوارزم، راه به این دوری برود؟ در صورتی که میدانیم عطار هم مرد کوچکی نبوده و در عالم خود اگر از نجمالدین کبری بزرگتر نباشد همدوش او بوده است و این مقام هم ناگهان و بیمقدمه برای او فراهم نشده بلکه قطعا در نتیجه سالهای دراز درس و بحث و تحصیل و مراقبت و ریاضت و مجاهدت بوده است و واضحتر بگویم روستائی ناتراشیده ناخراشیدهای نبوده است که در سر پیری نزد کسی که 27 سال از او جوانتر بوده است، به درس و طلب ارشاد برود و به زودی کارش به جائی برسد که فرید الدین عطار بشود. میدانیم که این مرد (عطار) بسیار ارزشمند بوده، حتی در احوال او نوشتهاند که 400 کتاب اهل طریقت یا بیشتر یا کمتر را خوانده است، خود میگوید که پزشک بوده و چنانکه پس از این خواهد آمد، معلوم میشود که مردم بسیار به او رجوع میکردهاند و آثار او گواهی میدهد که مرد حکیم متفکر اندیشمند دانائی بوده و چنین کسی ممکن نیست هرگز شاگردی کسی را که 27 سال از او جوانتر بوده است کرده باشد. با این دلایل هیچ تردیدی نیست که عطار در زمانی که جزء شاگردان نجمالدین کبری شده، آنچه دیگر بیش از آن نمیتوان باور کرد، این است که 10 سال جوانتر از او بوده است و این بالاترین معجزهای است که میتوان درباره نجمالدین کبری قائل شد و بالاترین توهینی است که میتوان درباره عطار کرد». [نفیسی، سعید، زندگی نامه عطار، ص39] |
↑23 | مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص669 |
↑24 | خاوری، اسدالله، ذهبیه (تصوف علمی-آثار ادبی)، دانشگاه تهران، 1362ش، ج1، ص465 |
↑25 | سبحانی، توفیق، ده شرط سلوک (رساله الخائف الهائم عن لومه اللائم): «الاول دوام الطهاره، الثانی الخلوه، الثالث دوام السکوت الا عن ذکر الله، الرابع دوام الصوم، الخامس دوام ذکر الله، السادس التسلیم، السابع نفی الخواطر، الثامن ربط القلب بالشیخ، التاسع النوم عن غلبه، العاشر المحافظه علی الامر الاوسط». |
↑26 | ابن اثیر جزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج10، ص421-422؛ جوینی، عطاءملک، تاریخ جهانگشا، ج1، ص99-101 |
↑27 | قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ص529 |
↑28 | مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص789: «چنگیزخان پیش شیخ نجمالدین کبری فرستاد که فرمودهام که در خوارزم قتل عام کنند، باید از آنجا بیرون آئی تا کشته نشوی، شیخ جواب داد که 80 سال در زمان خوشی با خوارزمیان بودم، در وقت ناخوشی از ایشان تخلف کردن بی مروتی باشد… در فترت مغول در خوارزم شهید شد در سنه ثمان وعشر وستمائه (618ه.ق) مزارش ناپیداست. |
↑29 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص486 |
↑30 | ابن بطوطه، محمد بن عبد الله، رحله ابن بطوطه، 401؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص699 |
↑31 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره، ص31 |
↑32 | نجمالدین کبری، احمد بن عُمر، اصول العشره، ص90 |
↑33 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره، ص90 |
↑34 | او میگوید: «همانا مردم در پس حجاب کوری میزیستند و جز آنها که پرده غفلت از پیش دیدگانشان به عنایت حق تعالی زدوده شده، دیگران در حجاب غفلت همچنان به سر میبردند. و پرده غفلت چیزی نبوده که از خارج گریبانگیر آدمی گردد بلکه حجاب غفلت همانا خود آنهایند یعنی تاریکی وجود عاریتی حجاب غفلت آنها گردیده». [نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص66] |
↑35 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، ص177 |
↑36 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، رساله معرفت، ص65 |
↑37 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص164 |
↑38 | مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص677 |
↑39 | مستوفی، حمد الله، نزهه القلوب، ص78 |
↑40 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص47 |
↑41 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، رباعیات، ص155 |
↑42 | مثلا استیس در کتاب عرفان و فلسفه، تجربه عرفانی را انفسی و آفاقی دانسته و مولفه اصلی آنها را وحدت میداند. [نک: استیس، والترترنس، عرفان و فلسفه، ترجمه بها الدین خرمشاهی، تهران، سروشص60] |
↑43 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص138 |
↑44 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح، ص122 |
↑45 | «التجرید ثم التفرید ثم التوحید. او نقول: علم الیقین، ثم حق الیقین، ثم عین الیقین. فعلم الیقین مکتسب، و حق الیقین حاله، و عین الیقین فناء»(ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص473)؛ یزدی، محمود، مقاله: «ولایت و ولی در عرفان شیخ نجمالدین کبری و مولانا جلال الدین رومی»، ص7 |
↑46 | ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص473: «و من علامات الولی، ان یکون محفوظا من اللّه، بتسلسل أمور یعرفها السیار انها سبب حفظه من اللّه، عز و جل» |
↑47 | نجمالدین کبری در فوائح الجمال، ص241 و ص242 میگوید: «و از جمله نشانههای ولی خدا یکی آن است که اسم اعظم حضرت پروردگار به وی ارزانی شده و هر یک از اولیای حق اسم اعظمی از اسامی حضرت خداوندی را در اختیار دارند و خدا را بدان اسم اعظم میخوانند و دعاشان به اجابت میرسد.»؛ همچنین میگوید: «چنانکه به ولی، اسم اعظم داده اند، همچنان نام و کنیه خود و نامهای روحانیان همچون جنها و فرشتگان را هم در غیب میشناسد.» |
↑48 | «ومن علاماته، اجابه الدعوه و الأولیاء فی إجابه دعوتهم مختلفون: فمنهم من تجاب دعوته فی الحال؛ و منهم فی ثلاثه ایام؛ و منهم فی اسبوع؛ و منهم فی شهر؛ و منهم فی سنه، و أقل و اکثر علی قدر منازلهم من اللّه. و الدعوه لیست عباره عن قولهم: ربّ، افعل کذا و کذا. و انما هو دلیل علی دعوته فی قلبه»… (ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص473 |
↑49 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره، ص92؛ نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص210 |
↑50 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص202: «شقت واحدا من بلاد المغرب، فسلّطت علیه الهمّه فأخذته، و ربطته، و منعته عن سوای. إلّا أنه کان علیه رقباء، فسکت عن صریح المقال، و جعل یکلّمنی بلسان الحال، فأفهمه؛ و أکلّمه کذلک، فیفهمه. و انتهی الأمر إلی أن صرت أنا هو، و هو أنا، وقع العشق إلی محض صفاء الروح؛ فجاءتنی روحه سحرا، و تمرّغ وجهها فی التراب، و تقول: أیها الشیخ، الأمان الأمان، قتلتنی، أدرکنی! فقلت: ماذا تریدین؟ قالت: أرید أن تدعنی حتی أقبّل قدمک. فأذنت لها، ففعلت، و رفعت وجهها، فقبّلتها حتی استراحت و اطمأنت إلی صدری». |
↑51 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، مشتاقعلی، ص126 |
↑52 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، مشتاقعلی، ص216 |
↑53 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص187 |
↑54 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، اصول العشره |
↑55 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص۲۲۹ |
↑56 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، حسین حیدرخانی مشتاقعلی و باقر ساعدی، ص131 |
↑57 | رازی، یحیی بن معاذ، جواهر التصوف، ج1، ص168، باب العشرون |
↑58 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح، ص156 |
↑59 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، دو رساله عرفانی، (رساله آداب المریدین و السائر الحاثر)، ص291؛ نجمالدین کبری، احمد بن عمر، کاظم محمدی، ص159؛ در آثار خلفای نجمالدین کبری نیز موضوع سماع و شروط و آداب آن به تفصیل بیان شده است. |
↑60 | «و فی نصّ طریف، یذکر الکمشخانوی ما اختصّت به ولایه نجمالدین ضمن خصائص ولایه غیره من رجال التصوف، فیقول: «اعلم أن لکلّ من الأولیاء خصوصیه و همّه فی الحیاه و الممات، کنقش الحقیقه و الإلقاء فی بحر الوحده و الفناء و الاستغراق لشاه نقشبندی محمد بهاء الدین، و قوه التصرّف و الإمداد لعبد القادر الجیلانی، و قوه العلم و الواردات لعلی أبی الحسن الشاذلی، و الخارق للعاده و الفتوه للسید أحمد الرفاعی، و الترحّم و التعطّف للسید أحمد البدوی، و السخاء و الکرامه لإبراهیم الدسوقی، و العرفان و الإکمال للشیخ الأکبر و العشق لمحمد جلال الدین الرومی، و الغیبه و المحو للإمام السهروردی، و الأوّاه للشیخ حضر یحیی، و الوجد و الجذبات لنجمالدین الکبری.. و إن ثبتت هذه الخصله نوعا، لکل الأولیاء؛ إلا أنها خصوص و غایه مقام لهؤلاء العارفین، و کل قوم بما لدیهم فرحون». [نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، مقدمه یوسف زیدان، ص27] |
↑61 | نجمالدین کبری، کشف و شهود را یقین افزا میدانست و میگفت: «معرفت رهرو با ظهور نشانههای غیبی افزون میشود» [نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، بند ۱۸۴] |