فرقه قادریه منسوب به عبدالقادر گیلانى از قدیمیترین و پر جمعیتترین فرق صوفیه در جهان اسلام به حساب میآید. قادریه از «طریقتهای اربعه اهل سنت» است که پیروانش سنی مذهب و وابسته به مکتب سُکر بوده و به ذکر جلی، سماع و جذبه شهره می باشند.[1]همایی، جلال الدین، مولوی نامه: مولوی چه میگوید؟، ج2، ص591.
فهرست
تاریخچه
فرقه قادریه[2]لویی ماسینیون در دائره المعارف الاسلامیه مینویسد: «از جنیدیه، فرقهای ناشی شده که امروزه به سه طریقه مهم: … ادامه پاورقی منسوب به «ابو محمد محیی الدین عبدالقادر گیلانی یا جیلانی» (471-561ق) است[3]نوه عبدالقادر مسقط الراس او را «نیف» در منطقه گیلان میداند. [توکلی، محمد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان، ص119؛ … ادامه پاورقی عبدالقادر گیلانى، زاهدی اشعری الاصول[4]شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج1، ص228؛ تبریزی، محمد علی بن محمد طاهر، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین … ادامه پاورقی و حنبلی الفروع، از شمال ایران بود که عزم عراق کرد و در آنجا مریدان و شهرت زیادی کسب کرد و امروزه نزد جمیع اهل سنت احترام و تقدس زیادی دارد.[5]اهل سنت برای او مقامات رفیعی قائلند و او را «بازالله الاشهب» (به معنای بازِ سبز رنگ [یا تیره رنگ] خداوند) و یکی … ادامه پاورقی
اما این فرقه توسط عبدالقادر تاسیس نشد بلکه به دست نوادگان و مریدان عبدالقادر در سالهای بعدی تشکیل شد که به آنها «القادریون» میگفتند.[6]شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، ص89.
این فرقه در منابع قرن هفتم و هشتم هجری بازتاب چندانی ندارد و به نظر میرسد مفهوم «طریقت قادریه» در حوالی سده نهم شکل گرفته باشد. عقائد دینی و عرفانی عبدالقادر توسط فرزندان ذکورش به مراکش، مصر، عربستان، ترکستان و هند منتقل شد. «علی بن حداد» عقائد عرفانی گیلانی را به یمن برد و «محمد البطائنی بعلبکی» سلسله قادریه را در سوریه رواج داد.
قادریون بعضا با حکام مناطق مختلف نیز مرتبط شده و به مقامات عالی رسیدند، مانند شاهزاده داراشکوه فرزند «جهان شاه گورکانی» که از حکام هند بودند.[7]داراشکوه، محمد، سکینه الاولیاء، ص21.
دراویش قادریه در دوره عثمانی، رابطه مستحکمی با سلاطین عثمانی برقرار کرده و با همدیگر علیه حکومت شیعی صفویه فعالیت میکردند. اتحاد سیاسی شیوخ برزنجی و دولت عثمانی به حدی بود که «سلطان عبدالحمید دوم» (متوفی 1327ق) در جنگ 1295ق با روسیه از «کاک احمد سیخ» (متوفی 1304ق) شیخ متنفذ قادری کردستان، تقاضای تحریک مردم به جهاد و ارسال نیرو کرد و کاک احمد، نیروهایی از مریدان خود را به فرماندهی نوهاش «شیخ سعید» (متوفی 1327ق) به کمک سپاه سلطان فرستاد.[8]زکی بگ، محمد امین، تاریخ سلیمانیه و انحائها، ص246.
فرقه قادریه تا حوالی قرن نهم و دهم شهرت و نفوذ زیادی داشت اما با گسترش نقشبندیه، از دامنه نفوذ آن کاسته شد و بیشتر اهل سنت، «نقشبندیه» را به «قادریه» ترجیح میدادند زیرا آنها هم التزام بیشتری به شریعت داشته و هم چهرههای مهمتر و شاخصتری، شیخوخیتشان را برعهده داشت. «پطروشفسکی» مستشرق روسی مینویسد: «طریقه قادریه تا قرن نهم هجری پیروان فراوانی داشته است. در مصر نیز تکیهها و خانقاههای دراویش قادری پر از رونق و علاقهمندان و مشتاقان این طریقت بود و این طریقت از آنجا به آفریقا رفت و طرفداران زیادی جلب نمود.»[9]پطروشفسکی، پاولویچ، اسلام در ایران، ص430.
انشعابها
این فرقه بیش از 50 انشعاب گوناگون در اقصی نقاط جهان دارد[10]تری مینگهام، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص402. که بخش عمدهای از آنها در دوران تیموریان در هند و آفریقا به وجود آمدند.[11]شاخههای سلسله قادریه به نقل از «شریف التواریخ» عبارتند از: 1- «برخورداریه» منسوب به «حافظ ابوالعنایت محمد … ادامه پاورقی
از جمله انشعابهای قادریه چنین است:
در یمن و سومالی: یافعیه، مشارعیه،[12]لوئی ماسینیون، دائره المعارف الاسلامیه، ج15، ص186. عرابیه
در هند: هاشمیه،[13]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص347. گورزمار،[14]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص286. کنزایی،[15]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص109. سیچیاریه،[16]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص46. سروری،[17]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. محمودیه،[18]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. رحمانیه، رزاقیه، قاسم شاهی، فاضل شاهی، سید شاهی، وارث علیشاهی، مقیم شاهی،[19]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص60. میرشاهی،[20]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص60. روشن شاهی،[21]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. جباریه، بناوه، گورزمار، برخورداریه[22]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص58.
در آناتولی: اشرافیه، ندیه، خلوصیه، نابلیسیه[23]مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص316.، رومیه، واصلیه، هندیه.[24]مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص314.
در مصر: فارضیه، قاسمیه
در میرب: عماریه، عروسیه، بوعلیه، جلالیه
در سودان: بکائیه
در سودان و مراکش و مغرب: عماریه،[25]لوئی ماسینیون، دائره المعارف الاسلامیه، ج15، ص184. جلاله،[26]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص375. فضلیه، بکائیه، آل سیدیه و شاذلیه قادریه[27]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص37.
در ترکیه: واحدیه،[28]مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص309. اشرفیه یا رومیه[29]مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص309-313.
در ایران: قمیصیه،[30]آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. خالدیه، کسنزانیه، صادقیه، حسینیه و صولیهای و…[31]سیدین، علی، پشیمنه پوشان، ص137.
تکایا و خانقاهها (رباطها)ی قادریه در بیشتر کشورهای اسلامی پراکنده است. از مهمترین این کشورها (غیر از مناطق کردنشین ایران)، بیشترین پیروان آن در پاکستان، هندوستان، عراق و چند کشور دیگر از جمله آفریقا پراکنده شدهاند.[32]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص255.
وجه تسمیه
وجه تسمیه این فرقه به قادریه، به جهت انتساب این دراویش به سرسلسله آنها یعنی عبدالقادر گیلانى است.
رهبران و مشایخ
مهمترین رهبران و مشایخ این فرقه عبارتند از: عبدالقادر گیلانی، اسماعیل ولیانی، سادات برزنجی، محمد الکسنزان، عبدالسلام مشیش و…
کتب و آثار
مشایخ قادریه معمولا فاقد برجستگیهای علمی بودند و به ندرت دست به قلم میشدند، به همین خاطر درباره باورهای فرقه و آموزههای آنها ابهامات زیادی وجود دارد. عمده آثار این فرقه مربوط به خود عبدالقادر گیلانی است. اغلب کلمات برجای مانده از عبدالقادر نیز سخنانی است که بر فراز منبر خطابه میکرد و مشتمل بر امور اخلاقی و عرفانی است:[33]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص275.
- الفتح الربانی: گزارشی از 62 مجلس عبدالقادر گیلانی است که «ستین مجالس» نیز نامیده میشود.
- فتوح الغیب: مشتمل بر 78 مجلس اوست که محدث دهلوی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.
- الغنیه لطالب طریق الحق: مجموعهای از مواعظ و پندهای او به عربی است.[34]عبدالحکیم سیلکوتی (متوفی 1068 ق) این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.
- سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار و سیف الربانی.
اما مجموعههای دیگر از رسائل و مواعظ و ادیه و اذکار منسوب به عبدالقادر گیلانی چنین میباشد:
چهار رسالۀ کوتاه بانامهای «رسالهُ فی الاسماء العظیمهِ للطریقِ الی الله، رسالۀ نوریه، رسالۀ غوثیه[35]رساله غوثیه که در مجموعه رسائل عبدالقادر گیلانی منتشر شده است، سخن خدا با گیلانی است که او را با لقب «غوث … ادامه پاورقی و حلاجنامه».[36]حلاجنامه رساله رمزی است و در انتهای آن، «أنا الحق» حلاج را با «أنا خیرٌ مِن آدم» ابلیس مقایسه میکند. وی … ادامه پاورقی (سه رساله نخست به زبان عربی و حلاجنامه به زبان فارسی است)
الاوراد الجیلان، بشائر الخیرات، جلال الظاهر و جلاء الخاطر، المواهب الرحمانیه و الفتوح الربانیه، یواقیت الحکم و الفیوضات الربانیه و دیوان اشعار فارسی.[37]در انتساب این دیوان به عبدالقادر گیلانی نهایت تردید و تشکیک وجود دارد. زرینکوب میگوید: «درباره دیوان … ادامه پاورقی
برخی کتب مرتبط با عبدالقادر گیلانى چنین است:
- بهجه الاسرار، تالیف «علی بن یوسف اطنوخی» (الشطنوفی) (متوفی 713ق)[38]«بهجه الاسرار و معدن الانوار» که «نورالدین ابوالحسن علی بن یوسف لخمی شطّنوفی» (644-713ق) از علمای مصر، آن را … ادامه پاورقی (این اثر، منبع اصلی پیرنامههای دیگر است)
- «انوار الناظر»، تالیف «ابوبکر عبدالله بن نصر بن حمزه بکری بغدادی»، قرن هفتم
- «البهجه نزهه الناظر»، اثر «أبومحمد عبدالطیف بن هبۀ الله هاشمی بغدادی» از مشایخ شطنوفی
- «خلاصه المفاخر فی اختصار مناقب الشیخ عبدالقادر» تالیف «عبدالله بن اسعد یافعی» (متوفی 768ق)[39]«خلاصه المفاخر فی اخبار شیخ عبدالقادر» نوشته «عبدالله بن اسعد یافعی یمنی» (698-768ق) و در واقع منظم شده و تهذیب … ادامه پاورقی
- «ترجمۀ خلاصه المفاخر فی مناقب عبدالقادر الجیلانی» که نسخۀ خطی آن موجود است.[40]در ابتدای این نسخه، مترجم خود را از شاگردان «سید جلالالدین حسین بخاری اوچی» (707-785ق) معرفی میکند و میگوید: … ادامه پاورقی[41]شاید «جلالالدین حسین بخاری»، کتاب یافعی را با خود به شبه قارۀ هند برده و پس از درگذشت او، به کوشش یکی از … ادامه پاورقی
- «قلائد الجواهر فی مناقب تاج الاولیاء» تالیف «محمد بن یحیی تأدّفی حنبلی» (متوفی 959ق)[42]از علمای حلب در قرن دهم آن را به زبان عربی نوشت. این کتاب با ذکر نسب و خانواده و فرزندان عبدالقادر گیلانی آغاز … ادامه پاورقی
- «مناقب غوثیه» تالیف «محمدصادق قادری شهابی سعدی» از صوفیان قرن هشتم هجری قمری[43]«مناقب غوثیه» تنها تذکره و منقبتنامه مرتبط با عبدالقادر گیلانی به زبان فارسی است. محمدصادق قادری شهابی سعدی … ادامه پاورقی
- سایر آثار: «تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیاء»،[44]کتاب «تفریحالخاطر فی مناقب تاجالاولیاء» ترجمه رساله «مناقب غوثیه» از فارسی به عربی است. این کتاب به وسیله … ادامه پاورقی «سوانح صوفیه در شرح رساله غوثیه»،[45]مولف این رساله ناشناخته است. «شرح شمایل غوثالثقلین عبدالقادر»،[46]مولف این رساله ناشناخته است. «تحفه القادریه»،[47]نویسنده این رساله، «ابوالمعالی خیرالدین محمدبن سید رحمتالله قادری کرمانی» (960-1024ق) است. «غبطه الناظر فی ترجمه الشیخ عبدالقادر الجیلانی»،[48]«ابنحجر عسقلانی» مولف این رساله است و آن را بیشتر با اهداف تاریخی نگاشته و از کتابهای تاریخی مانند «تاریخ … ادامه پاورقی «روض الزاهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی»،[49]تألیف «برهانالدین القادری» به زبان عربی با 14 باب است. «سفینه الاولیاء» و «سکینه الاولیاء»[50]«داراشکوه» از رهبران فرقه قادریه این دو اثر را تالیف کرده و در ذیل آن، به احوالات عبدالقادر نیز پرداخته است. و…
مراکز فعالیت
قادریه ابتدا در عراق و سپس در شمال آفریقا، بیتالمقدس، آسیای صغیر و شبه قاره هند رواج یافت. همچنین در بین قبائل و مناطق کردنشین، منطقه بالکان و یمن، قادریه جمعیت و نفوذ قابل توجهی دارد. عبد الله یافعی میگوید: «اکثر شیوخ یمن به عبدالقادر نسبت دارند و بعضی هستند که نسبت به ابومدین دارند. این یکی شیخ مغرب است، و آن یکی- یعنی عبدالقادر- شیخ مشرق، رضی اللّه عنهما و نفعنا بهما.»[51]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص612.
قادریه در هند
بعد از چشتیه و سهروردیه، قادریه سومین فرقه صوفیانهای بود که در هند رواج زیادی یافت. «صفی الدین صوفی گیلانی» (548-611ق) نواده عبدالقادر[52]شرافت نوشاهی، سید شریف احمد، شریف التواریخ، ص776. سپس «ابوالحسن ضیاءالدین گیلانی» (د ۷۱۵ق) به هند سفر کرد و سرانجام «ابوعبدالله محمد غوث گیلانی» (د ۹۲۲ق)[53]شرافت نوشاهی، سید شریف احمد، شریف التواریخ، ص819. که در هند مقیم شد و در واقع اساس این سلسله را در این سرزمین بنیاد نهاد و در «اوچ» خانقاهی دایر کرد.[54]آریا، غلامعلی، تاریخ چشتیه در هند، ص۵۶-۵۸. پس از وی کسانی چون «شاه نعمتالله قادری» (د ۸۳۴ق) و «عبدالحق محدث دهلوی» از مروجان این طریقه در هند بودهاند.[55]محدث دهلوی، عبدالحق، اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، ص39.
جغرافیای طریقت قادریه در هند شامل شهرهای لاهور، گجرات، مولتان، رنتهبور، برمان پور، ناگور، سراندیب، دهلی و ولایتهای پنجاب و بنگاله است. قادریه در هند مورد حمایت قدرتمندان، ثروتمندان و حکام آن خطه قرار گرفت و این مساله به نفوذ و اشاعه آن، کمک شایانی کرد. نقطه عطف پیوند قادریه با قدرت، شاهزاده «محمد داراشکوه قادری»[56]داراشکوه در دیوان اشعارش، ارادت و سرسپردگی خویش را به عبدالقادر گیلانی، میان میر و ملا شاهنشان اینگونه بیان … ادامه پاورقی (1024-1069) بود.[57]«پادشاهان وقت در حلقه ارادت «محمد غوث گیلانی» در آمده، غایت مرتبه بندگی و اخلاص را نسبت به ملازمان او انجام … ادامه پاورقی این سلسله در عهد تیموریان گسترش بیشتری یافت و یکی از اقطاب آن به نام «محمد بن شامیر» (د ۱۰۴۵ق)، مشهور به « میان میر» یا «میانجیو»، و جانشینش «ملاشاه محمد بدخشی» -که هر دو از مشایخ و پیران داراشکوه (د۱۰۴۹ق) بودند – در رونق طریقۀ قادریه کوشیدند.[58]ریا، غلامعلی، تاریخ چشتیه در هند، ص58.
قادریه در آفریقا
نخستین بار، ابراهیم و عبدالعزیز از اعقاب عبدالقادر گیلانى این طریقت را در «فاس» مراکش نشر دادند و تا سال 852ق در آنجا کاملا رواج پیدا کرد. «ابوبکر عبداللّه العَیدَروس» (متوفی ۹۰۹ق) قادریه را به اتیوپی برد.[59]ژوزف کوک، مسلمانان افریقا، ج۱، ص۴۷۲. قادریه در غرب آفریقا نیز از طریق نفوذ «عمر شیخ» (متوفی 960ق) به غرب سودان راه یافت و سپس مریدان خویش را برای تبلیغ به سراسر صحرای آفریقا، نیجر بوکل و هوسلند اعزام کرد. یکی از فعالترین خلفای وی، «مختار بن احمد» (متوفی 1226ق) بود که تعالیم قادریه را در میان سیاهان آفریقا تبلیغ کرد.[60]حجی، محمد، جولات تاریخیه، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۵، .
برخی شیوخ مهم قادری در آفریقا این افراد بودند:
«محمد بقّاعی» که موجب رواج طریقه قادریه در غرب افریقا شد؛ «مختار کُنْتی» (م۱۲۲۶ق) و «عثمان دان فودیو» هر دو از مبلّغان اندیشه اتحاد مسلمین و اصلاحات؛ «احمد بن محمدبن ابوبکر»، مرید عثمان دان فودیو، که او را مجدّد (احیاکننده) میدانستند و در غرب افریقا نهضتهای جهادی را رهبری میکرد؛ «عبدالرحمن بن عبداللّه شاشی»، سراینده نعت مشهوری به نام شجره الیقین.[61]ژوزف کوک، مسلمانان افریقا، ج۱، ص۵۰۲.
طریقتهای صوفیه به مراتب بیشتر از گزارههای شریعت اسلام، با زندگی بومی و رسوم قبیلهای مردم آفریقا انطباق داشت. فرقه قادریه بعد ورود به کشورهای آفریقایی، خیلی زود با فرهنگ آنها درهم آمیخت و نفوذ خود را از طریق ساخت رباط و زوایای متعدد و ارائه خدمات اجتماعی بسط داد اما پیدایش « تیجانیه»، از نفوذ و گسترش قادریه کاست.
از دیگر شخصیتهای برجسته فرقه قادریه که در زمره مصلحین و جهادگران بزرگ جهان اهل سنت به حساب میآیند « عبدالقادر جزائری» (1223-1305ق) است. وی هنگامی که الجزائر تحت استعمار فرانسه قرار گرفت، عَلَم جهاد و جنگ مسلحانه علیه فرانسویها را برداشت.[62]ر ک: خسروشاهی، هادی، الجزائر؛ سرزمین قهرمانان اسلامی، کلبه شروق، تاریخ معاصر الجزایر، ص۲۰-۳۰. عبدالقادر جزائری بر پایه همان مبانی صوفیانه، در سال 1247ق خود را امیرالمومنین و سلطان اعراب خوانده و در این کسوت به ترویج و اشاعه فرقه قادریه اقدام میکرد.[63]لاپیدوس، آیرا ماروین، تاریخ جوامع اسلامی، قرن 19 و 20، ص170.
« مهدی سودانی» (م1302ق) از دیگر جهادگران فرقه قادریه در سودان بود که قیام بزرگی علیه بریتانیا را در سالهای 1298 تا 1302ق رهبری میکرد و در این مبارزه غرب و جنوب سودان که تحت نفوذ قادریه بود با او همراهی کرد.
اما بخت با قادریه یار نبود و بعد از گذشت مدت زمانی، با پیدایش سلاسل دیگری مانند تیجانیه از نفوذ مشایخ سلسله قادریه در آفریقا به شدت کاسته شد و رهبران قبایل نیز به سمت تیجانیه گرایش پیدا کردند و امروزه بیشتر مردم به سمت طریقت تیجانیه تمایل پیدا کردهاند.[64]هیسکت، مروین، گسترش اسلام در غرب آفریقا، ص85.
برخی از شاخههای قادریه در آفریقا عبارتند از:
«سیدیه» منسوب به «سیدی بابا» (متوفی 1342ق)[65]سلسله سیدیه در میان ماندینگها و فولانیها و در مناطق دوری، ددگو، دومووا و آهابو رواج دارد. شاخه سیدیه بیشتر از … ادامه پاورقی، «فاضلیه» منسوب به «محمد فاضل» (متوفی 1276ق)، «مریدیه» منسوب به «احمد وبامبا» (متوفی 1345ق)، «بکائیه» منسوب به «احمد بکائی کونتی»، «بهاریه» منسوب به «تاج الدین بهاری».[66]این فرقه در سنگال متولد شد و پیروان زیادی در میان کشاورزان دارد و مرکز آنها در «مسجد تونا» است. همچنین سلسله «شنقیطیه، اهل بیتیه، عثمانیه، عماریه، اویسیه» و… از دیگر انشعابات قادریه در آفریقا به حساب میآیند.
قادریه در افغانستان
صوفیان قادریه در افغانستان بیشتر تحت رهبری خاندان «سادات گیلانی» هستند و در میان قبایل پشتون (نسبت به دیگر صوفیان) از اکثریت برخوردارند. «نقیب صاحب» پدر «سید احمد گیلانی» در دهه بیست قرن نوزدهم میلادی در حومه جلال آباد در شرق افغانستان رهبری قادریه را بر عهده داشت که پس از او به دست فرزندش «سید احمد گیلانی» افتاد که او در کنار رهبری فرقه قادریه، به کارهای سیاسی و تاسیس «حزب محاذ ملی» افغانستان پرداخت که در کنار سایر تنظیمهای جهادی، در جنگ علیه روسها نقش فعالی داشت. خاندان گیلانی از اقوام سببی «محمد ظاهر شاه» (آخرین پادشاه افغانستان) میباشند و در حمایت از او کوچکترین دریغی نداشتند. ساختار حزب «محاذ ملی» که حزبی لیبرال و ملیگراست، بیشتر شامل طبقات بالای اجتماعی یعنی مشایخ تصوف، بزرگان عشائر و قبایل، رجال سیاسی سلطنت طلب و مالکین بزرگ میشود و قدرت نظامی چندانی ندارد.
مکتب بریلویه
« بریلوی» نام یک مکتب فکری با آمیزهای از تسنن و تصوف است که در دوره استعمار بریتانیا در هند توسط یکی از اقطاب فرقه قادریه به نام «احمدرضا بریلوی» (۱۲۷۲-۱۳۴۰ ق) پایهگذاری شد. طبق آنچه در منابع معتبر آمده است، از 75 تا 80 درصد جمعیت مسلمان پاکستان، 80 تا 85 درصد آنها بریلوی و حدود 20 درصد «دیوبندی» میباشند. بریلویه تقابل آشکار و سرسختانهای با وهابیه و دیوبندیه دارند، به گونهای که «احمد رضا بریلوی»، ابن تیمیه و پیروانش را ضال و مضل و «اسماعیل دهلوی» را «طاغیه النجدیه» معرفی میکند. پیروان بریلویه در سرتاسر جهان حدود 160 میلیون نفر تخمین زده میشود. بعد از وقایع 11 سپتامبر و تنشهایی که بین غرب و اسلام شروع شد، آمریکا به پاکستان پیشنهاد کرد که صوفیان این کشور به ویژه بریلویها را به صورت همه جانبه تقویت و حمایت نماید. امروزه پیروان بریلویه که بخش عمده مسلمین پاکستان را تشکیل میدهند و معمولا از صوفیان قادریه (و بعضا نقشبندیه) هستند به مظاهر و آداب صوفیانه مانند تبعیت از مراد و برپایی حلقههای ذکر و خانقاه نشینی و جشن مولد النبی صلی الله علیه وآله و… سخت پایبند هستند. مهمترین چهره مذهبی-اجتماعی این جریان «طاهر القادر» پایهگذار موسسه «منهاج القرآن» (پروفسور حقوق کانادایی-پاکستانی) است که در راستای انسجام سیاسی بریلوی، حزب «تحریک عوامی» را پایهگذاری کرده و از این رهگذر، در مناسبات سیاسی پاکستان نقش آفرینی بارزی دارد.[67]اندیشکده مرصاد، اطلس رهبران، ص107؛ ثبوت، اکبر، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، … ادامه پاورقی
قادریه در ایران
درباره ورود قادریه به ایران چند قول وجود دارد:
الف) قادریه در میان فرزندان «سید عیسی برزنجی» (از طوائف کرد) رواج دارد. «اسماعیل (قازانقایی) ولیانی» (م1158ق) از نخستین مروجان «قادریه برزنجی» بود که در کردستان و کرمانشاه پیروان زیادی پیدا کرد و بعدها فرزندان و یاران اسماعیل ولیانی، مسیر او را ادامه دادند. عبدالقادر گیلانى در کردستان محبوبیت منحصر به فردی دارد و او را «غوث اعظم» (فریاد رس) مینامند. در سدههای اخیر، طریقتهای منتسب به عبدالقادر گیلانی و قادریه در منطقه کردستان ایران و عراق رواج بسیار یافته است. «سادات برزنجی» و «شیوخ طالبانی» در این زمان و «سادات نهری» در گذشته از مشهورترین طوائف قادریه کردستان به حساب میآیند. گرچه بازماندگان سادات نهری به فرقه نقشبندیه پیوستند.
ب) عبدالقادر گیلانی هنگام سفر به بغداد، از مسیر «اورامان» و «شهر زور» (شاره زور) گذشته و در روستای «نرگسه جار» توقف داشته و مهمان «مصطفی نرگسه جاری» بوده و چند روزی در این روستا مانده است. طبق این گزارش، ابتدای پیدایش قادریه در کردستان به خود عبدالقادر ریشه میرساند که البته بسیار بعید است.
ج) نظر دیگر این است که کردها، توسط پسر عبدالقادر به این طریقت وارد شدهاند. «مارتین وان برویین سن» در این باره مینویسد که یکی از خاندانهای مهم شیوخ کردستان مرکزی که گاه «سادات نهری» خوانده میشود، خود را با واسطه «سید عبدالعزیز» (پسر عبدالقادر) از تبار او میداند که میگویند برای تعلیم طریقت قادری به کردستان آمده است، اما این جریان، قدری مشکوک مینماید. برای خاستگاه و منشأ مهمترین خانواده شیوخ قادری کردستان، یعنی «شیوخ برزنجی» موارد تأیید کننده بیشتری وجود دارد.[68]برویین سن، مارتین وان، جامعه شناسی مردم کُرد، ص311.
برخی از شاخههای قادریه در مناطق کردنشین ایران در بحبوحه حوادث انقلاب اسلامی ایران نیز دست به اغتشاش و شورش زده و به مردم حمله کردند. دراویش پیرو «قادریه صولهای» که مرید «هادی هاشمی» بودند به اهالی قروه که در حال راهپیمایی آرام بودند، حمله کردند. در این جریان، بین 10 تا 13 تن کشته و 100 نفر مجروح شدند و پس از این ماجرا، هادی هاشمی به انگلستان فرار کرد.
پیروان قادریه در مناطق کردنشین اهل تسنن یعنی کردستان ایران شامل استانهای کردنشین آذربایجان غربی (جنوب آن به مرکزیت مهاباد)، کردستان و کرمانشاه (شامل شهرهای جوانرود، پاوه، روانسر، ثلاث باباجانی، سرپل ذهاب و قصر شیرین) و همچنین کردستان عراق و بعضا سوریه ساکن هستند و به نام درویش شناخته میشوند و با موهای بلند و مجالس ذکر جلی و سماع و اعمال عجیب و غریبی همچون خوردن شیشه، شمشیر و سیخ زنی بر بدن… شناخته میشوند.[69]سنجابی، علی اکبر، ایل سنجابی و مجهاهدت ملی ایران، خاطرات علی اکبر خان سنجابی سردار مقتدر، (1380)، تحریر و تحشیه … ادامه پاورقی
شاخههای قادریه در ایران
فرقه قادریه در ایران دارای انشعابها و شاخههای زیادی میباشد که از جمله مهمترین آنها عبارتند از:
- شاخههای که طریقتشان به «کاک احمد سلیمانی» میرسد:
1- قادریه کسنزانیه شامل:
1-1- شاخه محمد کسنزان
1-2- شاخه صادقی
1-3- شاخه شیخ حسین
1-4- شاخه حسینی
2- قادریه سلامیه
3- قادریه ولیانیه کومایین
4- قادریه غوث آباد
5- قادریه مودی
6- قادریه پارسانیان و مودی
7-قادریه صوله(سوله) شامل:
7-1- باباعلی حسینی صولهای
7-2- منصور حسینی صولهای
7-3- بابا علی تم تم
7-4- ناصر حسینی آریا دوست
7-5- مختار هاشمی
7-6- حسن هاشمی
7-7- جبار وارسته
- شاخه هائی که طریقتشان به «کاک احمد سلیمانی» نمیرسد:
1- قادریه خالصه طالبانی
1.1 شاخه یوسف خالصی طالبانی
1.2 شاخه محمد آشنا طالبانی
رویکردهای اجتماعی-سیاسی
هر یک از فرقههای قادریه در جهان، سلوک اجتماعی و رویکردهای سیاسی متفاوتی دارند و همه را نمیتوان تحت یک حکم قرار داد. با این حال، قادریه در قاره آسیا به ویژه غرب آسیا بیشتر دارای مشخصات ذیل هستند:
پایگاه اجتماعی-اقتصادی آنها بیشتر لایههای پایین اجتماع و اصناف (به ویژه صنف ماهیگیران)[70]حقیقت، عبدالرفیع، مکتبهای عرفانی در دوران اسلامی، ص146. و پیشهوران و طبقات روستایی و ایلیاتی است، هرچند پایگاه اجتماعی-اقتصادی رهبران آنها طبقات بالا و میانه اجتماع است. از نظر فرهنگی، محافظهکار و خرَدگریز بوده و از نظر سیاسی، آرمانخواه هستند. آنان در تساهل به انجام مناسک و اعمال شریعت مشهور هستند و جامعهای نوگرا و بدعتگذار تلقی میشوند. کنشهای قادریه بیشتر مبتنی بر طریقت است تا شریعت. جابه جایی قدرت و گزینش رهبران بلندپایه فقط در محدوده و قلمرو درون خاندانهای شیوخ امکان پذیر است. ساختار اجتماعی این فرقه بر مبنای «پیر سالاری» است. پیرها و شیوخ در کنار آغاها و خانها، نقش و کارکرد مهمی در مدیریت جامعه قادریه دارند.
سلسله
برای عبدالقادر گیلانى دو مرشد طریقتی ذکر شده که یکی «حماد بن مسلم دبّاس» و دیگری «ابوسعید مبارک بن علی مخزومی» (یا محزومی) بود اما گیلانی از مخزومی خرقه گرفت:
«عبدالقادر گیلانی، ابوسعید مبارک مخزومی، علی بن یوسف فرسی، ابوفرج طرطوسی، عبدالواحد تمیمی، ابوبکر شبلی، جنید بغدادی، سری سقطی، معروف کرخی»…[71]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص365.
برخی نیز ارتباط او با «ابومدین مغربی» را مطرح کردهاند که بعید است:[72]حموی، یاقوت، معجم الادباء، ص230.
«عبد القادر گیلانی، ابومدین مغربی، الشاشی، ابوعثمان سعید مغربی، ابویعقوب نهرجوری، ابویعقوب سوسی، عبدالواحد بن زید، کمیل بن زیاد، حضرت علی علیه السلام»[73]شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص56.
تادفی حنبلی چنین اضافه میکند: «برای خرقه (او) طریقه دیگری از حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ذکر شده است اما این قول مستند و ثابت نشده است.»[74]تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، ترجمه قلائد الجواهر، ص6.
یکی از شاخههای قادریه توسط فرزندش عبدالرزاق گیلانی شکل گرفت، که اقطاب آنها به ترتیب زیر است:
«داوود ثانی، محمد قریب، عبدالفتاح سیاح، محمدقاسم، محمدصادق، حسین بحرانی، احمد احسائی و اسماعیل ولیانی» (که از مشایخ نوربخشیه بود که از کردستان به بغداد رفته و با احمد احسائی ملاقات میکند و تحت تاثیر او، طریقت قادریه را به کردستان میآورد).[75]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص285.
اهم باورها و آموزه ها
معرفت شناسی
دراویش قادریه، اساس سلوک خود را مبتنی بر « کشف و کرامت» و چشم برزخی میدانند[76]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص412. و رسیدن به علم و معرفت از طرق عادی مثل خواندن کتاب و تحصیل نزد استاد، ناممکن میدانند.[77]تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر، ص49. این دراویش معتقدند از مرتبهای به بعد، با روح پیامبر صلی الله علیه وآله متصل شده و دستورات و فرامین مربوطه را در عالم مکاشفه از ایشان اخذ میکنند: «اولین چیزی که اولیاء الله میخواهند، عمل کردن به کتاب و سنت است… سپس پیغمبر در خواب بر آنان ظاهر گردد و به آنان دستور میدهد که چنین و چنان کنند و از فلان و فلان کارها دست بکشند.»[78]گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص95؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص110.
[البته wikilink word=”عبدالقادر گیلانى”] بعضی از مکاشفات را شیطانی میدانست.[79]شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، ج1، ص229؛ عکری، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ج4، ص200. در کتاب سر الاسرار، از قول خدا نقل میکند که سالک عارف باید از ملک و ملکوت و جبروت عبور کرده و به آن اعتناء نکند زیرا آنجا محل عبور و تجلی شیاطین است. (به عبارتی بسیاری از مکاشفاتی که در این حیطه رخ میدهد، شیطانی میباشد.)[80]«یا عبدی إذا أردت أن تدخل حرمی فلا تلتفت إلی الملک و الملکوت و الجبروت، لأنّ الملک شیطان العالم، و الملکوت … ادامه پاورقی
خداشناسی
مشایخ قادریه مثل عبدالقادر گیلانی چندان به عرفان نظری و اصطلاحات علمی تصوف نمیپردازند. عبارات آنها در مقوله توحید، بیشتر با مبنای « وحدت شهود» تطبیق دارد.[81]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص124 و ص19. البته امروزه اعتقاد به وحدت وجود، مورد پذیرش بسیاری از دراویش این فرقه قرار گرفته است.
فناء فی الله
نهایت مرتبه سلوک درویش، مستهلک، مغروق و فانی شدن در الوهیت و ربوبیت حق است. دراویش گنابادی با به کار بردن الفاظی چون فناء، استهلاک، محو در ازلیت و… این مقصود را بیان میکنند و ادعای «انا الحق» در مقام فناء را جایز میدانند:
«یکی از عرفا با بال انا الحق به افق دعویت پراز کرد، بوستان ابدیت را بدون جنب و جوش یا انیس و همدم باطنی یافت… گفتند یا ابن منصور اگر واقعا صادق یا دوستدار و فروشنده و خریدار هستی، جان پربهایت و روح شریف و ارجمندت را در فناء قربانی کن تا به ما رسی. حلاج اطاعت کرد و گفت: انا الحق… حلاج انا الحق گفت. ابلیس نیز أنا خیر من آدم گفت، هر دو أنا گفتند، أنا الحق حلاج در حیرتِ طلب و با زبان سکرِ محبت و شوق وافر غالب بر قلب محب گفته شد. لیکن أنا گفتن ابلیس از روی کبر و نخوت بود، از این رو گفت من از آدم برترم، حلاج از راه عشق گذشت.»[82]گیلانی، عبدالقادر، رسائل؛ رساله فارسی حلاج نامه، ص50.
ولایت نوعیه و قطبیت
دراویش قادریه به نظریه ولایت نوعیه و قطبیت[83]گیلانی درباره مقام خلفیه اللهی و خلیفه الرسول بودن ولی و لزوم تبعیت محض مرید از آنها میگوید: «اَکل ولی به … ادامه پاورقی باور دارند. به عقیده آنها با رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله دوره رسالت و نبوت تمام شده است و بعد از آن حضرت، تا روز قیامت دوره ظهور اولیاء الله و ولایت است:
«یا قوم، زمان نبوت و رسالت سپری شده است اما زمان ولایت باقی است. همنشینی با بزرگان نیازمند از خود گذشتگی اس،ت باید بسان کوری باشید که نمیبیند، تشنهای باشید که بر لب آب نشسته و نمینوشد و بمانند مردهای بیحرکت.»[84]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص417.
ولایت به عنوان بالاترین مقام عرفانی تلقی میشود که در هر زمان، یک نفر مصداق آن است و هموست که قطب فرقه بوده و هدایت و سرپرستی خلایق را بر عهده دارد: «هرکس به غایت ولایت برسد، قطب میشود و سنگینیهای خلق را تحمل میکن.د»[85]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص242.
او همچنین از عدۀ خاصی از اولیاء با عنوان «اعیان» و «مفردین» سخن میگوید و معتقد است «اولیاء بسیار و اعیان اندکند، ایشان کسانی هستند که همه به آنها تقرب میجویند. گیاه به واسطه آنان میروید، باران به واسطه آنان میبارد و بلا به واسطه ایشان از خلق برطرف میشود. پس همچون ملائکه، ذکر حق و تسبیح و تهلیل، غذا و شراب ایشان است».[86]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص216.
درباره ولایت «مفردین» میگوید: «خداوند ولایت برخی از بندگانش را به عهده میگیرد و آنان را از اولیاء و ابدال خود قرار میدهد. ایشان را خلیفه زمین میسازد، به ایشان علم میآموزد، ایمانشان را راسخ میکند و جن و انس به خدمت ایشان میآیند، پس آنها مفردین هستند.»[87]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص193. ولی، فانی در ذات خدا گشته و ولایت تکوینی و تشریعی، علم غیب[88]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج5، ص87. و عصمت و تسلط بر تمام ذرات عالم و… را داراست.[89]گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص19: «رعایت آداب طریقت و احترام شیخ عارف و مرشد طریقت برای مرید لازم و فریضه … ادامه پاورقی[90]درباره دیدن حقایق عالم توسط ولی، میگوید: «به عارف نزدیک به خدا نوری عطا شده است که به وسیله آن، قرب خودش را به … ادامه پاورقی
عبدالقادر گیلانى خود را قطب اعظم و برترین ولی در تمام ازمنه تا روز قیامت میدانست[91]زیدان، یوسف، دیوان القادر الجیلانی؛ باز الله الاشهب، ص98 و ص102. و عبارت مشهور او «قدمی هذا علی رقبه کل ولی الله» بود.[92]در قصیده لامیه عبدالقادر آمده است: هو مخدومی و قدمی علی اعناق الرجال.
او میگفت: «زمین و آسمان، شرق و غرب، نقاط مسکونی و غیر مسکونی، خشکی و دریا، همه و همه به من سلام داده و همگی من را قطب دانستند (کلهم یخاطبونی بالقطبیه).»[93]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج5، ص87.
رابطه مرید و مراد
رابطه درویش با قطب، رابطه مرید و مراد است. دراویش با قطب بیعت میکنند و سرسپرده و تابع محض او خواهند بود، در غیر این صورت به کمال و حقیقت نخواهند رسید. عبدالقادر معتقد است که امر خدا بر این است که همیشه، از زمان آدم تا قیامت، رابطه شیخ و مرید وجود دارد.[94]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج2، ص280.
او راه رستگاری و رسیدن به خدا را، در گرو مصاحبت با مرشد و ارادت به او دانسته و میگوید: «مرید باید راهنما داشته باشد، زیرا مسیر او بیابانی است که پر از حیوانات درنده و گزنده است، پس به راهنمایی احتیاج دارد که او را از این آفات بر حذر دارد.»[95]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص151.
معاد و قیامت
گیلانی معتقد بود که پیروان او بدون حساب به بهشت خواهند رفت[96]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1385)، ص143. و هیچ یک از کسانی که به او گرایش یافتهاند بدون توبه از دنیا نمیروند و مریدانش و مرید مریدانش تا بعد از گذشت هفت نسل، وارد بهشت خواهند شد و به خاطر مقاماتی که خداوند به او عطا کرده است، قادر به مخفی نمودن و آمرزش زشتی مریدانش در مغرب و مشرق است.[97]التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبد القادر، ص207: «ضمن سیدنا الشیخ عبد القادر لمریدیه إلی … ادامه پاورقی
عقیده به جبر
عبدالقادر گیلانى کلمات فراوانی درباب اعتقاد به جبر دارد[98]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص65: «و ینبغی ان یومن بخیر القدر و شره و جلو القضا و مره، و ان ما اصابه لم یکن … ادامه پاورقی و بر اساس نظریه «کسب افعال» در مکتب اشاعره، جبر را میپذیرد.[99]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص64: «ان افعال العباد هی خلق الله عزوجل و فی الوقت ذاته فی کسب لهم». گیلانی، «قَدَر» را در سیر و سلوک نیز تبیین میکند و در بخشی از کتاب «فتوح الغیب» با عنوان «البدایه و النهایه» مینویسد: «بنده در آغاز باید از امور روزمره نظیر خوردن و آشامیدن و پوشیدن و غیره، به امر و نهی شریعت قدم بگذارد. از کتاب خدا و سنت رسول پیروی کند، تا در ظاهر و باطن از نفس فانی گردد. بدین ترتیب، توحید در رفتار و حرکات او تبلور مییابد. سپس به وادی قَدَر نزدیک میشود و اقسامی که خداوند برایش مقدر کرده (التی جف بها القلم) به او میرسد. در این حال، موافقت با مولی برایش حاصل میشود. (با وجود عدم اختیار) خداوند او را از کفر و زندقه حفظ میکند و از دایره شرع خارج نمیشود».[100]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص125؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، ص125.
شریعت، طریقت و حقیقت
اساس سلوک در فرقه قادریه مبتنی بر آموزه « شریعت، طریقت و حقیقت» است.[101]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص445. «شریعت» شامل تمام اطوار بین ناسوت و ملکوت است و «طریقت» تمام اطوار بین ملکوت و جبروت و هر آنچه بین جبروت و لاهوت است، حقیقت است. عبد القادر گیلانی آورده است که انسان بعد از درک مقام حقیقت، دیگر نیازی به عبادت ندارد: «و من أراد العباده بعد الوصول، فقد أشرک باللّه العظیم» {کسی که بعد از وصول، سراغ عبادت برود گرفتار شرک شده است}[102]داراشکوه، محمد، حسنات العارفین، ص33؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص446.
دراویش قادریه کمتر به کسب معنویات و علوم شرعیه میپردازند و سعی در ترویج فرقه خویش از طریق خوارق عادات و امور غیرشرعی دارند.[103]حدود 15 نفر از دراویش قادریه، مرکب از پیران و جوانان و بعضی با موهای بلند و بعضی با موهای کوتاه جمع شدند. ابتدا … ادامه پاورقی
گرایش به غلو
دراویش قادریه به غلو و مبالغههای گزاف درباره جایگاه و مقامات رهبران فرقه به ویژه عبدالقادر گیلانى شهره هستند[104]محلاتی، ذبیح الله، سیوف البارقه، ص84. تاجایی که مریدان گیلانی او را به مقام الوهیت و خدایی نیز میرسانند.[105]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، ص171. کرامات غالیانه و افسانه سراییها که عمدتا از جانب صوفیان قادریه جعل و اشاعه داده شده است، از بدو تولد گیلانی[106]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص587. آغاز و تا بعد از مرگ او ادامه مییابد.[107]به عنوان نمونه: قیل للشیخ عبدالقادر: متی علمت أنک ولی للّه تعالی؟ قال: کان ذلک و أنا ابن عشر سنین فی بلدنا، أخرج … ادامه پاورقی «شیرنخوردن در ماه رمضان»،[108]سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، 1223ق، حکایت133. «سخنگفتن حیوانات با وی و دیدارهای غیبی»،[109]سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت129. «ارتباط فرشتگان و ابدال با وی»،[110]سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت173. «قدرت میراندن موجودات»،[111]سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت162. «شفا دادن بیمار»،[112]سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت104، 107، 117، 149. «آگاهی از اسرار باطن»،[113]سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت154. «وجود نقش قدم مبارک پیامبر بر کتف عبدالقادر»،[114]شهابی سعدی، محمد صادق، مناقب غوثیه، بیتا، ص33. «به آسمان رفتن و در کنار خورشید درخشیدن وی»[115]شهابی سعدی، محمد صادق، مناقب غوثیه، ص47. و… فقط بخشی از این غلوها میباشد.
ریشه این غلوها نیز به عبارات خود گیلانی میرسد چراکه درباره خود دعاوی گزافی سر میداد، مثلا میگفت «یکبار چهل روز هیچ نخوردم»[116]صادقی، سید علی اشرف، خورشید عرفانی؛ پیر گیلانی، ص16. یا «25 سال در بیابانها ریاضت کشیدم»[117]شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج1، ص227: «و کان الشیخ عبدالقادر رضی اللّه عنه یقول: أقمت فی صحراء العراق و … ادامه پاورقی و یا «چهل سال نماز صبح به وضوی عشاء به جای آوردم» و یا «پانزده سال بعد از نماز به یک پا ایستاده ختم قرآن میکردم»،[118]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص251. «وقتی من کوچک و در مکتب بودم، هر روز فرشتهای میآمد و من هر روز مقداری معلومات را میآموختم که غیر من آن مقدار علم را در یک هفته نمیتوانست فراگیرد»،[119]تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر، ص346. «با عزرائیل درگیر شده و روح مریدان خود را به جسم بازگرداندم»،[120]شهابی سعدی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت 16، برگ شماره 177.[121]إربلی قادری، عبدالقادر، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا و برهان الاصفیا الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص17: … ادامه پاورقی «هیچ نبی و ولی نیست مگر آنکه در مجلس من حاضر میشوند»[122]تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر … ادامه پاورقی
درباره پرواز کردن عبدالقادر گیلانی در هوا گفتهاند:
«شیخ در ایام هفته صبح روز جمعه و آخر روز شنبه و صبح یکشنبه وعظ میکرد. چهارصد تن سخنان او را به کتابت در میآوردند. بر هوا چند قدم بر میداشت بعد بر کرسی وعظ عودت میکرد. بیست هزار نفر مستمع او بودند و بعضی از مردم بیهوش میشدند و چند تن مردند و فرشتگان نیز در مجلس او حاضر میشدند.»[123]رحمان علی، تذکره علمای هند، ص59.
تقدیس ابلیس
عبدالقادر گیلانى به نظریه تقدیس ابلیس باور داشت و بر پایه جبرگرایی اشعری، ابلیس را در تمرد از فرمان حضرت حق برای سجده به جانب حضرت آدم علی نبینا و علی آله و علیه السلام مجبور و معذور میپندارد.[124]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص139: «رأیت إبلیس اللّعین فی المنام و أنا فی جمع کثیر فهممت بقتله، فقال لی لعنه … ادامه پاورقی
« عدی بن مسافر» (467-557ق) بنیان گذار فرقه «ایزدیه» که به عنوان یک شیطان پرست شناخته میشوند و امروزه پیروانش در سنجار و مناطق کردنشین عراق هستند، از مصاحبان و شاگردان عبدالقادر گیلانی بود[125]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، تصحیح و مقدمه عبدالعلیم محمد الدرویش، (1428ق)، ص26.
گیلانی درباره «عدی بن مسافر» تعابیر و جملاتی به کار میبرد که بستر را برای ادعاهای بعدی او فراهم میکرد. به طوری که گفتهاند عبدالقادر همواره او را تعظیم کرده و مدح و ثنایش را میگفت و شهادت میداد که از رهبران اولیاء شده و سلطنت بر دیگر اولیاء پیدا خواهد کرد. مثلا میگفت:
«لو کانت النبوه تنال بالمجاهده لنالها الشیخ عدی بن مسافر»[126]«اگر پیامبری با تلاش و مجاهدت به دست میآمد، عدی بن مسافر آن را به دست میآورد» [تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، … ادامه پاورقی
آداب تشرف
هریک از انشعابهای قادریه، آداب مخصوص خود را برای ورود به طریقت (تشرف) دارند. به عنوان مثال، در انشعابهای قادریه ایران، ابتدا درویش باید به حضور خلیفه (شیخ طریقت) رسیده و دو زانو بنشیند و دست راست خود را در دست وی گذارد و از تمام گناهان کبیره و صغیره استغفار کند و متعهد شود دیگر گناه نکند و عدل و انصاف را رعایت نماید و رد مظالم داشته و نماز و روزههای قضا شده را به جای آورد و حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله و عبدالقادر را در ادای تعهد شاهد بگیرد و بعد از هر نماز، صد مرتبه استغفار بگوید و در ماه سه روز روزه بگیرد و 80 هزار بار در روز تهلیل و 300 مرتبه «الله» بر زبان جاری کند و هر روز 400 صلوات بفرستد و هر سال یک اربعین و روزهای دوشنبه و پنجشنبه در هر اربعین روزه بگیرد و در هر محل که تعداد افراد قادری به ده نفر رسید، تکیهای تشکیل دهد و شبهای سهشنبه و جمعه در آن زاویه شرکت کند و به ذکر جلی (یا سماع) بپردازد.[127]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص106؛ سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص252.
ذکر و فکر
از مهمترین آداب و رسوم طریقتی قادریه، «مجالس ذکر جلی، مراقبه و خلوت» است. مراسم ذکر معمولا توام با سماع و بهرهگیری از دو ابزار موسیقی دف و طبل اجرا میشود و تقریبا تمام انشعابهای قادریه این مراسم را بر طبق فرهنگ بومی خود به جای میآورند. دراویش قادریه همچنین به آموزه فکر اهتمام زیادی دارند و گفتهاند: «ولا شک أن من تخیل شیخه بعین الاعتقاد»[128]الکسنزان، محمد، موسوعه الکسنزان، ج9، ص84.
اقسام اذکار
عبدالقادر گیلانى دیدگاهی افراطی درباره ذکر و تلقین ذکر داشت. او مدعی بود مرید نمیتواند هر ذکری از اذکار الهی را بر زبان جاری کند بلکه ذکر باید از مرشد و ولی الله تلقین شود. او حتی پذیرش اسلام و توحید انسان را منوط به آن میدانست که ذکر توحید را از مرشد به صورت باطنی فرا گرفته باشد: «هرگاه آدمی ذکر شریف توحید و یگانه پرستی را از مرشدی که پیرو راستین رسول اکرم باشد، فرا نگیرد، بعید است که هنگام مرگ، تلقینِ توحیدش سودمند افتد.»[129]گیلانی، عبدالقادر، وصایا و مکتوبات، ص74.
هریک از اذکار را باید به تعداد حروف ابجد آنها خواند و سالک با قرائت این اسامی، نور مخصوص هر اسم را شهود کرده و خود را محل ظهور و تجلی معنای همان اسم میکند. اذکار قادریه شامل «ذکر تهلیل، ذکر قیام(هره)، ذکر جبروتی و ذکر ناسوتی و ذکر ملکوتی، ذکر توحید، ذکر آیینه، ذکر حیران و فنا و بقا» است که در تکیه به جا آورده میشود و گاهی اوقات نیز در مکانی روباز تجمع کرده و آن را به جا میآورند. مراسم ذکر قادریه در روزهای مشخصی از هفته (دوشنبه و پنجشنبه) در ساعت مشخصی (معمولا ساعت 23) در سراسر دنیا برپا میشود. همچنین در تکایا، سالنی مخصوص برای اجرای مراسم ذکر بانوان نیز وجود دارد.[130]علی سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص252.
مجالس ذکر
پیروان این سلسله به هنگام اجرای مراسم ذکر جلی، وضو ساخته و مربع یا دایره مینشینند و سوره فاتحه و توحید را قرائت میکنند و یا در حال قیام و با حرکات سر و بدن، به ذکر میپردازند. نوازندگان با نواختن طبل و دف و نی و شمشال، شوری در مجلس ایجاد میکنند. در بعضی از زوایا به هنگام ذکر، با دود گیاهان معطر فضا را پر میکنند. آنگاه دراویش سر از پا نشناخته در اوج هیجان، با موهای پریشان، ذکر تهلیل «یا حی حی حی، الله، هو هو، هو حق، یا حی یا قیوم، حَی موجود و حَی الله» گفته و خنجر و سیخهای تیز بر بدن فرو میبرند و تیغ و آتش و مار میبلعند و مرتکب خوارق دیگر میشوند. اگر این اعمال بر اثر تقوای مرید ممکن شده باشد، « کرامت» است و در صورتی که به یاری روح خلیفه صورت بگیرد، «معنونت» و در غیر این صورت «استدراج» است و استدراج معاضدت شیطان است.[131]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص106.
سماع
سماع در این فرقه جایگاه بسیار مهمی دارد و از ارکان طریقت و سلوک عرفانی به حساب میآید. سماع مورد تاکید خود عبدالقادر گیلانی بود و فصلی از کتاب «الغنیه» را به «آداب فقرا در سماع» اختصاص داده است.[132]گیلانی، عبدالقادر، الغنیهُ لِطالبی طریقُ الحق، ترجمه زاهد ویسی، ص1178.[133]«از جمله آداب سماع، آن است که با تکلف و تصنع به سماع نپردازند و از روی اختیار به آن روی نیاورند… بر فقیر واجب … ادامه پاورقی دراویش قادریه مجالس ذکر خود را با رقص سماع و وجد آشکار به جای میآورند.
شطح و طامات
عبدالقادر گیلانی و مشایخ قادریه به شطح گویی شهره هستند.[134]ابن عربی میگوید: «عین التحکم نزد صوفیه عبارت از تصرف است برای اظهار خصوصیت به زبان انبساط (در دعا) و این نوعی … ادامه پاورقی مرتضی مطهری درباره عبدالقادر گیلانی مینویسد: «او از کسانی است که دعاوی و بلندپروازیهای زیاد از او نقل شده است.»[135]مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهری)، آشنایی با کلیات علوم اسلامی، ص57.
در مقدمه کتاب «خلاصه المفاخر» یافعی آمده است: «فإن الشّطح الصادر عنهم منه ما وقع منهم فی حال السکر والغیبه بواردات الأحوال، والسکر سبب مباح یسقط التکلیف بالشرع».[136]شطحی که از اولیاء صادر میشود، در حالت سکر و به خاطر واردات غیبی بوده و سکر سبب مباح است زیرا تکلیف در این حالت … ادامه پاورقی
از جمله شطحیات گیلانی چنین است:
- «قدمی هذه علی رقبه کل ولی للّه.»[137]و کل ولی الله له قدم و انی علی قدم النبی بدر الکمالی: هر ولیای قدمی دارد و من بر قدم پیامبرم که ماه کامل کمال … ادامه پاورقی پای من بر گردن تمام اولیاء الله است.[138]عبارت «پای من بر گردن همه اولیاء الله است» کنایه از برتری مقام او بر دیگر اولیاء میباشد.
- «معاشر الأنبیاء أوتیتم اللقب، و أوتینا ما لم تؤتوا».[139]ای انبیا، به شما لقب (یعنی لفظ نبوت) داده شده است اما به ما چیزهایی داده شده (علم و معرفت) که به شما داده نشده … ادامه پاورقی
- «أنا غائص فی بحار علم اللّه و مشاهدته، أنا حجه اللّه علیکم جمیعکم، أنا نائب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و وارثه فی الأرض».[140]یافعی، عبدالله بن اسعد، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص226.
- «من استغاث بی فی کربه، کشفت عنه، و من نادانی فی شده، فرجت عنه، و من توسل بی فی حاجه، قضیت له».[141]التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر، ص237، ترجمه: هرکس در هنگام گرفتاری و سختی به من … ادامه پاورقی
- «کل رجال الحق إذا وصلوا إلی القدر أمسکوا إلا أنا وصلت إلیه و فتح لی منه روزنه فنازعت أقدار الحق بالحق للحق، فالرجل هو المنازع للقدر لا الموافق له».[142]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص498.
- «الإنس لهم مشایخ، و الجن لهم مشایخ، و الملائکه لهم مشایخ، و أنا شیخ الکل».[143]یافعی، عبدالله بن اسعد، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص228. ترجمه: انسانها شیخ و بزرگی دارند و … ادامه پاورقی
- «ما رفع المصطفی قدماً الا وضعت قدمی فی الموضع الذی وقع قدما من اقدام النبوه، فانه لا سبیل الی ان یناله غیر نبی».[144]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج5، ص87، ترجمه: مصطفی هرجا که قدم گذاشت، من نیز در همان موضع از جایگاه نبوت، … ادامه پاورقی
- «من نواقص اعمال شما را کامل میکنم».[145]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص310؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص84.
منابع و مآخذ
- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج17 و 18، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1992م
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطه الناظر فی ترجمه الشیخ عبدالقادر الجیلانی، بینا، کلکته، 1903م
- ابن رجب، عبدالرحمن بن احمد، الذیل علی طبقات الحنابله، مکتبه العبیکان، ریاض، 2005م
- ابن عربی، محیالدین، ترجمۀ فتوحات مکیه، ج2، ترجمه محمد خواجوی، تهران، مولی، 1383ش
- ابن عربی، محیالدین، ترجمۀ فتوحات مکیه، ج8-9-10، ترجمه محمد خواجوی، تهران، مولی، 1385ش
- ابن عربی، محیالدین، ترجمۀ رسالۀ غوثیه، ترجمۀ نجیب مایل هروی، تهران، مولی، 1388ش
- إربلی قادری، عبدالقادر، (بیتا)، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا (نسخه خطی)، شماره 1889325، تهران، کتابخانه ملی
- امینی، عبدالحسین، الغدیر، موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی، قم، 2009م
- پاکتچی، احمد، «مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه» ذیل ترجمه، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، سرویراستاری کاظم بجنوردی، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 16-17، 1367ش
- پطروشفسکی، پاولویچ، اسلام در ایران، نشر پیام، 1350ش
- تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، ترجمه کتاب مستطاب قلائد الجواهر، ترجمه احمد حوارینسب، تهران، سحاب، 1369ش
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح محمود عابدی، تهران، اطلاعات، 1370ش
- جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی از کلام شیخ گیلانی، 1388ش
- الجیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، تصحیح احمد فرید المزیدی، دار الکتب العلمیه، بیروت؛ چاپ دوم 1428ق
- حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، تهران، چاپ اول، نشر کومش، 1365
- حقیقت، عبدالرفیع، مکتبهای عرفانی در دوران اسلامی، تهران، کومش، 1383ش
- حموی، یاقوت، معجم الادباء، ترجمه آیتی، تهران، سروش، 1391ش
- ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج20، مؤسّسه الرساله، بیروت، 1993م
- رحمان علی، تذکره علمای هند، لکنهو، 1914م
- رضوانیان، قدسیه، ساختار داستانی حکایتهای عرفانی، تهران، سخن، 1389ش
- رضوی، سید اطهر عباس، جستجو در تصوف هند، ترجمه منصور معتمدی، دانشگاه تهران، 1380ش
- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، 1363ش
- ژوزف کوک، مسلمانان افریقا، ترجمه اسداللّه علوی، مشهد ۱۳۷۳ش
- سلطانی، محمد علی، تاریخ تصوف در کرمانشاه، تهران، نشر سهی، 1374ش
- سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر (نسخه خطی)، کاتب شاه طاهر بن شاه اسماعیل بن شاه ظاهر، شماره 88055، تهران، کتابخانه مجلس، 1223ق
- شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، بهجه الاسرار و معدن الأنوار فی بعض مناقب القطب الربانی محیالدین أبی محّمد عبدالقادر الجیلانی، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1423
- شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، 1426ق
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1392)، زبان شعر در نثر صوفیه، تهران، سخن
- شهابی سعدی قادری، محمدصادق، (بیتا)، مناقب غوثیه (نسخه خطی)، شماره 2/14315، تهران، کتابخانه مجلس
- صادقی، علی اشرف، پیر گیالن، بینا، 1361
- عکری، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، دارالمسیره، بیروت، 1979م
- عیوضی، رشید، «مختصری در شرح حال و آثار شیخ عبدالقادر گیلانی»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره107، 361-385، سال1353
- قادری کرمانی، شاه ابوالمعالی خیرالدین محمد بن سید رحمتالله، (قرن 13ق)، تحفه القادریه (نسخه خطی)، شماره 30289 – 5، تهران، کتابخانه ملی
- قادری، برهانالدین، الروض الزاهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1425
- گیلانی، عبدالقادر، رسایل عبدالقادر گیلانی، ترجمه حیدر شجاعی، تهران، مولی، 1393ش
- گیلانی، عبدالقادر، الفتح الرّبانی، محمد جعفر مهدوی، احسان، 1380ش
- گیلانی، عبدالقادر، جلاءالخاطر، احمد حواری نسب، کردستان، 1376ش
- گیلانی، عبدالقادر، رسائل، ترجمه حیدر شجاعی، نشر مولی، 1393ش
- گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، احمد فرید المزیدی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1428ق، چاپ دوم
- گیلانی، عبدالقادر، سرّ الاسرار و مظهرالانوا ر، خالد عدنان و محمد غسان، مسلم زمانی و کریم زمانی، نی، 1385ش
- گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، حواری نسب، کردستان، 1380ش
- گیلانی، عبدالقادر، فیوضات ربانی، مکتبه الثقافه، 1372ش
- گیلانی، عبدالقادر، وصایا و مکتوبات، جمیل ابراهیم حبیب، حمید مهدوی، کردستان، 1383ش
- مارتین، برادفوردجی، «قادریه»، دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ترجمه حسن طارمی ودیگران، ٣ج، نشرکنگره و مرجع، تهران، ١٣٨٣ش
- محدث دهلوی، عبدالحق، اخبار االخیار فی اسرار االبرار، انتشارت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384ش
- محسن جهانگیری، محمدابراهیم مالمیر، «الرساله غوثیه از محییالدین عبدالقادر گیلانی یا محییالدین بن عربی است؟»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 162-163، 330- 313، 1381ش
- مدرس، محمدعلی، ریحانه الادب، ج5، تهران، خیام، چاپ سوم، 1369ش
- مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه در ایران، 1360ش
- مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه در ایران، چاپ دوم، نشر نور، تهران، 1365
- ناشناس، سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه (جُنگ) (نسخه خطی)، عبدالشکور حافظ کشمیری، شماره 6141 – 10، تهران، کتابخانه مجلس، 1164ق
- برویین سن، مارتین وان، جامعه شناسی مردم کُرد، نشر پانیز، تهران، 1378ش
- یافعی، عبدالله بن اسعد، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، تحقیق فرید المزیدی، قاهره، دار الآثار الاسلامیه، 1428ق
- یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، بیروت، مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات، 1970م
- یافعی، عبدالله بن أسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، موسسۀ الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1970م
- زیدان، یوسف محمد طه، دیوان عبدالقادر الجیلانی باز الله الاشهب، دارالجیل، بیروت
پاورقی ها
↑1 | همایی، جلال الدین، مولوی نامه: مولوی چه میگوید؟، ج2، ص591. |
---|---|
↑2 | لویی ماسینیون در دائره المعارف الاسلامیه مینویسد: «از جنیدیه، فرقهای ناشی شده که امروزه به سه طریقه مهم: خواجهگان (پیروان یوسف همدانی 1140م)، کبراویه (پیروان کبری 1221م) و قادریه تقسیم میشوند. و برخی به این سه طریقه، طریقههای چَشتیه و رفاعیه مدنیه (که بعدها شاذلیه شد) را اضافه کردهاند و آنها را پنج طریقه اولیه دانستهاند.» [لویی ماسینیون، دائره المعارف الاسلامیه، ج15، ص175]. |
↑3 | نوه عبدالقادر مسقط الراس او را «نیف» در منطقه گیلان میداند. [توکلی، محمد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان، ص119؛ شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، بهجه الاسرار، ص78]؛ یاقوت حموی میگوید در «بشتیر» متولد شد. [حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج2، ص187]. |
↑4 | شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج1، ص228؛ تبریزی، محمد علی بن محمد طاهر، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، ذیل محیی الدین عبدالقادر. |
↑5 | اهل سنت برای او مقامات رفیعی قائلند و او را «بازالله الاشهب» (به معنای بازِ سبز رنگ [یا تیره رنگ] خداوند) و یکی از «اقطاب اربعه» میخوانند. |
↑6 | شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، ص89. |
↑7 | داراشکوه، محمد، سکینه الاولیاء، ص21. |
↑8 | زکی بگ، محمد امین، تاریخ سلیمانیه و انحائها، ص246. |
↑9 | پطروشفسکی، پاولویچ، اسلام در ایران، ص430. |
↑10 | تری مینگهام، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص402. |
↑11 | شاخههای سلسله قادریه به نقل از «شریف التواریخ» عبارتند از: 1- «برخورداریه» منسوب به «حافظ ابوالعنایت محمد برخوردار» (متوفی 1093ق)؛ 2- «جباریه» منسوب به «ابوالفرج سراج الدین عبدالجبار گیلانی» (متوفی 575) پسر عبدالقادر گیلانی؛ 3- «رحمانیه» منسوب به «عبدالرحمن پاک صاحب بن صالح محمد بهروی» (متوفی 1115ق) مرید «نوشه گنج بخش مقتدای نوشاهیه»؛ 4- «رزاقیه» منسوب به «ابوبکر تاج الدین عبدالرزاق گیلانی» (متوفی 603ق) از اولاد عبدالقادر گیلانی؛ 5- «روشن شاهی» منسوب به «سخی روشندین ابهریری»، مرید «فیض بخش ایمن آبادی»؛ 6- «سچیاری» منسوب به «محمد سچیار بن علی بن وارث کیانی نوشهروی» (متوفی 1119ق)؛ 7- «سروری» منسوب به «سلطان باهو بن با زید قادری شورکوتی» (متوفی 1103ق) که این شاخه نیز از «رزاقیه» منشعب شده است؛ 8- «سید شاهی» منسوب به «محمد حضوری لاهوری» (متوفی 942ق)؛ 9- «شاذلیه» که این شاخه بنابر قول «عبدالحق محدث دهلوی» در کتاب «مداریج النبوه» شاخهای از قادریه است؛ 10- «غفورشاهی» منسوب به «عبدالغفور اعظم پوری»؛ 11- «فاض شاهی» منسوب به «شاه فاضل قلندر» معروف «داتا فاضل شاه لاهوری» (متوفی 1155ق)؛ 12- «فاضلیه» منسوب به «ابوالفرج محمد فاضل الدین بنالوی» (متوفی 1151ق)؛ 13- «قاسم شاهی» منوسب به «قاسم گنگوهی»؛ 14- «قاسمیه» منسوب به «قاسم سلمانی» که این فرقه نیز از شاخههای «رزاقیه» هستند؛ 15- «قبیسیه» منسوب به «خواجه قبیس»، مرید عبدالقادر گیلانی؛ 16- «قمیصیه» منسوب به «قمیص گیلانی سالوروی» (متوفی 922ق)؛ 17- «محمود شاهی» منسوب به «محمد بوطی»؛ 18- «مقیم شاهی»، منسوب به «محمد مقیم محکم گیلانی حجروی» (متوفی 1055ق)؛ 19- «میرشاهی» منسوب به «میرمیان میر بن قاضی سائین دته فاروقی لاهوری» (متوفی 1045ق)؛ 20- «نعمت شاهی»، منسوب به «نعمت الله ولی» (متوفی 843)؛ 21- «نوشاهیه» منسوب به «محمند نوشه گنج بخش» (متوفی 1063ق)؛ 22- «وهابیه» منسوب به «ابوعبدالله سیف الدین عبدالوهاب گیلانی» (متوفی 593ق)؛ 23- «هاشمیه» منسوب به «محمد هاشم دریادل علوی عباسی نوشاهی» (متوفی 1092ق)[شرافت نوشاهی، سید شریف احمد، شریف التواریخ.]. |
↑12 | لوئی ماسینیون، دائره المعارف الاسلامیه، ج15، ص186. |
↑13 | سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص347. |
↑14 | سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص286. |
↑15 | مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص109. |
↑16 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص46. |
↑17 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. |
↑18 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. |
↑19 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص60. |
↑20 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص60. |
↑21 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. |
↑22 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص58. |
↑23 | مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص316. |
↑24 | مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص314. |
↑25 | لوئی ماسینیون، دائره المعارف الاسلامیه، ج15، ص184. |
↑26 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص375. |
↑27 | سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص37. |
↑28 | مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص309. |
↑29 | مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص309-313. |
↑30 | آریا، غلامعلی، طریقه چشتیه در هند، ص59. |
↑31 | سیدین، علی، پشیمنه پوشان، ص137. |
↑32 | سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص255. |
↑33 | گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص275. |
↑34 | عبدالحکیم سیلکوتی (متوفی 1068 ق) این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است. |
↑35 | رساله غوثیه که در مجموعه رسائل عبدالقادر گیلانی منتشر شده است، سخن خدا با گیلانی است که او را با لقب «غوث اعظم» خطاب قرار میدهد. نجیب مایل هروی، این رساله را به «محیی الدین بن عربی» نسبت میدهد که به نظر میرسد همین گونه باشد زیرا از مسائلی مانند ظهور بیمثل حق در انسان و اتحاد و فناء و… سخن گفته شده که در نظام فکری ابن عربی مطرح بوده است و نه در کلمات عبدالقادر گیلانی. |
↑36 | حلاجنامه رساله رمزی است و در انتهای آن، «أنا الحق» حلاج را با «أنا خیرٌ مِن آدم» ابلیس مقایسه میکند. وی «أنا الحق» حلاج را نشانه حیرت طلب میداند که «با زبان سُکر محبت و شوق وافر غالب بر قلب محب» گفتهشدهاست و «أنا» گفتن ابلیس را نشانه غرور میداند. |
↑37 | در انتساب این دیوان به عبدالقادر گیلانی نهایت تردید و تشکیک وجود دارد. زرینکوب میگوید: «درباره دیوان تقریباً شک نیست که از او نیست.» [زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص168]. |
↑38 | «بهجه الاسرار و معدن الانوار» که «نورالدین ابوالحسن علی بن یوسف لخمی شطّنوفی» (644-713ق) از علمای مصر، آن را نوشته است و گستردهترین اثر دربارۀ احوال عبدالقادر گیلانی است. این کتاب جنجالیترین اثر موجود درباره گیلانی بوده و مشهون از روایات و کرامات مبالغه آمیز است که کسانی مثل ذهبی و ابن کثیر و ابن رجب، اکثر آنان را مردود دانستهاند. شطنوفی 83 سال با عبدالقادر فاصله زمانی دارد. بنابر نظر مارگلیوث، او عمداً معاصران را فریفته یا قربانی توهمات کرده است. به علاوه مارگلیوث به تکمله یا ضمیمه بهجۀ الأسرار اشاره میکند که اطلاعی از آن در دست نیست؛ ذهبی میگوید: «شطنوفی در سیره و اخبار عبدالقادر، کتابی تألیف کرده، که مطالبش آمیخته با کذب است و در آن حکایات بیاساسی نقل کرده است، چنانکه گفته، عبدالقادر در هوا راه میرفت و چون وعظ میکرد، هیچ کس حرکت نمیکرد»؛ ابن رجب (795ق) میگوید: «شطنوفی در اخبار و مناقب عبدالقادر، کتابی سه جلدی تألیف کرده و در آن سخنان بیهودهای آورده است. در دروغگویی او همین بس که هرچه میشنود، بیان میکند. قسمتی از این کتاب را دیدم و راضی نشدم که به مطالبش اعتماد کنم. پس فقط مطالبی را نقل میکنم که مشهور است. در آن، روایتهای بسیاری از اشخاص مجهول نقل شده، و شطح و طامات و دعاوی و کلام باطل در آن زیاد است که شایسته نیست به عبدالقادر نسبت داده شود.» [ابن رجب، عبدالرحمن بن احمد، الذیل علی طبقات الحنابله، ج2، ص194]. |
↑39 | «خلاصه المفاخر فی اخبار شیخ عبدالقادر» نوشته «عبدالله بن اسعد یافعی یمنی» (698-768ق) و در واقع منظم شده و تهذیب یافته «بهجه الاسرار» است. خلاصه المفاخر شامل 202 حکایت است که 102 حکایت نخست، زندگی و کرامتهای مشایخی را بررسی میکند که با عبدالقادر در ارتباط بودند و 100 حکایت بعدی درباره کرامات عبدالقادر است که بیشتر آنها از همان مشایخ روایت میشود. گویا یافعی قصد داشته است شخصیتهایی را از پیش به خواننده معرفیکند که در حکایتهای بخش دوم کتاب با زندگی عبدالقادر ارتباط داشتهاند. او پس از 202 حکایت، سخنانی را از عبدالقادر بیان میکند و سپس از نسب و ویژگیهای وی سخن میگوید. |
↑40 | در ابتدای این نسخه، مترجم خود را از شاگردان «سید جلالالدین حسین بخاری اوچی» (707-785ق) معرفی میکند و میگوید: «شیخ جلالُ الحق و الشرع و الدین اُچّی بخاری قدّسَ اللهُ سرَّه و نوِّرَ ضریحَه سالها این کتاب را سبق فرموده و برای قضای حاجات و کفایت مهمّات توسّل بدین کتاب کرده و بارها بر لفظ درربار فرموده: چه خوب باشد اگر کسی این کتاب را فارسی کند تا خاص و عام را از این نفع باشد. بندۀ کمینه بنابر قصور خویش تجاسر نموده و ترجمه کرد ورنه (مصراع) چه زهره مور مسکین را که از دریا سخن گوید.» [سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، 1223ق، ص4]. |
↑41 | شاید «جلالالدین حسین بخاری»، کتاب یافعی را با خود به شبه قارۀ هند برده و پس از درگذشت او، به کوشش یکی از مریدانش در اواخر قرن هشتم و یا اوایل قرن نهم به فارسی برگردانده شده است. ترجمۀ فارسی خلاصهالمفاخر، ترجمۀ تحتاللفظی کتاب یافعی و سبک نگارش آن به پیروی از نحو عربی است. این ترجمه، 207 حکایت دارد که 103 حکایت نخست، بیان زندگی و کرامتهای مشایخ مرتبط با عبدالقادر و 104 حکایت دیگر دربارۀ کرامات عبدالقادر است. شمارۀ حکایتهای این اثر کمی با شمارۀ حکایتهای خلاصه المفاخر (نوشته یافعی به زبان عربی) تفاوت دارد. |
↑42 | از علمای حلب در قرن دهم آن را به زبان عربی نوشت. این کتاب با ذکر نسب و خانواده و فرزندان عبدالقادر گیلانی آغاز میشود. به سخنان و مناقب او از قول مشایخ تصوف اشاره میشود و با ذکر تولد و وفات او پایان مییابد. در کتاب قلائدالجواهر از منقبتنامههای پیشین مانند بهجهالاسرار و خلاصه المفاخر بسیار استفاده شده است و نویسنده در برخی قسمتهای کتاب، از قول شطّنوفی و یافعی سخنان و حکایاتی را بیان میکند. |
↑43 | «مناقب غوثیه» تنها تذکره و منقبتنامه مرتبط با عبدالقادر گیلانی به زبان فارسی است. محمدصادق قادری شهابی سعدی از صوفیان قرن هشتم هجری قمری، به درخواست مرشد خود «عبدالقادربن عبدالجلیل حسنی حسینی»، این کتاب را با یک مقدمه و 91 منقبه نوشتهاست. |
↑44 | کتاب «تفریحالخاطر فی مناقب تاجالاولیاء» ترجمه رساله «مناقب غوثیه» از فارسی به عربی است. این کتاب به وسیله «عبدالقادربن محییالدین إربلی قادری» از فارسی به عربی برگردانده شد. |
↑45 | مولف این رساله ناشناخته است. |
↑46 | مولف این رساله ناشناخته است. |
↑47 | نویسنده این رساله، «ابوالمعالی خیرالدین محمدبن سید رحمتالله قادری کرمانی» (960-1024ق) است. |
↑48 | «ابنحجر عسقلانی» مولف این رساله است و آن را بیشتر با اهداف تاریخی نگاشته و از کتابهای تاریخی مانند «تاریخ اسلام» ذهبی نیز استفاده کرده است. |
↑49 | تألیف «برهانالدین القادری» به زبان عربی با 14 باب است. |
↑50 | «داراشکوه» از رهبران فرقه قادریه این دو اثر را تالیف کرده و در ذیل آن، به احوالات عبدالقادر نیز پرداخته است. |
↑51 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص612. |
↑52 | شرافت نوشاهی، سید شریف احمد، شریف التواریخ، ص776. |
↑53 | شرافت نوشاهی، سید شریف احمد، شریف التواریخ، ص819. |
↑54 | آریا، غلامعلی، تاریخ چشتیه در هند، ص۵۶-۵۸. |
↑55 | محدث دهلوی، عبدالحق، اخبار الاخیار فی اسرار الابرار، ص39. |
↑56 | داراشکوه در دیوان اشعارش، ارادت و سرسپردگی خویش را به عبدالقادر گیلانی، میان میر و ملا شاهنشان اینگونه بیان میکند: دل و جانم فدای میان میر****دیدن حق لقای میان میر حضرت میران خداوند جهان****غوث جن و انس، شاه عارفان محی الدین شیخ عبدالقادر است****آنکه او را عرش باشد آستان کی توانم گفت من خود را مرید****قادری باشد سگ این آستان حضرت ملا شه است آن شاه ما****که مرید خاص میان میر هست [داراشکوه، محمد، سکینه الاولیاء، ج2، ص56، 96، 17]. |
↑57 | «پادشاهان وقت در حلقه ارادت «محمد غوث گیلانی» در آمده، غایت مرتبه بندگی و اخلاص را نسبت به ملازمان او انجام میدادند. نقطه عطف پیوند قادریه با قدرت در هند، شاهزاده «محمد داراشکوه» (1024-1069ق) بود. پیوستن دولتمردان به قادریه در هند تنها منحصر به داراشکوه نبود. بعضی از امرا در جلسات هادی قادری حاضر میشدند و بعضی به قادریه میپیوستند: «یکی از اُمرای هند در مجلس حاضر بود سخن شیخ در وی تأثیر کرد برفت و سر بتراشید و از جمله معاصی توبه کرد.» [نظامی، خلیل احمد، تاریخ مشایخ چشت، ص94]. |
↑58 | ریا، غلامعلی، تاریخ چشتیه در هند، ص58. |
↑59 | ژوزف کوک، مسلمانان افریقا، ج۱، ص۴۷۲. |
↑60 | حجی، محمد، جولات تاریخیه، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۵، . |
↑61 | ژوزف کوک، مسلمانان افریقا، ج۱، ص۵۰۲. |
↑62 | ر ک: خسروشاهی، هادی، الجزائر؛ سرزمین قهرمانان اسلامی، کلبه شروق، تاریخ معاصر الجزایر، ص۲۰-۳۰. |
↑63 | لاپیدوس، آیرا ماروین، تاریخ جوامع اسلامی، قرن 19 و 20، ص170. |
↑64 | هیسکت، مروین، گسترش اسلام در غرب آفریقا، ص85. |
↑65 | سلسله سیدیه در میان ماندینگها و فولانیها و در مناطق دوری، ددگو، دومووا و آهابو رواج دارد. شاخه سیدیه بیشتر از دیگر شاخهها به دنیا و مظاهر دنیوی اهمیت میدهند و عده زیادی از مردان سیاسی و کارمندان عالیرتبه اهل بوتلمیت وابسته به سیدیه هستند. [ژوزف کوک، مسلمانان آفریقا، ص143]. |
↑66 | این فرقه در سنگال متولد شد و پیروان زیادی در میان کشاورزان دارد و مرکز آنها در «مسجد تونا» است. |
↑67 | اندیشکده مرصاد، اطلس رهبران، ص107؛ ثبوت، اکبر، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ج۱، ص۸۵؛ حسنی، عبدالحی، نزهه الخواطر وبهجه المسامع و النواظر، ج۷، ص۴ و 523 و ج1، ص42. |
↑68 | برویین سن، مارتین وان، جامعه شناسی مردم کُرد، ص311. |
↑69 | سنجابی، علی اکبر، ایل سنجابی و مجهاهدت ملی ایران، خاطرات علی اکبر خان سنجابی سردار مقتدر، (1380)، تحریر و تحشیه کریم سنجابی، تهران، نشر پژوهش شیراز، ص19. |
↑70 | حقیقت، عبدالرفیع، مکتبهای عرفانی در دوران اسلامی، ص146. |
↑71 | معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص365. |
↑72 | حموی، یاقوت، معجم الادباء، ص230. |
↑73 | شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص56. |
↑74 | تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، ترجمه قلائد الجواهر، ص6. |
↑75 | سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص285. |
↑76 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص412. |
↑77 | تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر، ص49. |
↑78 | گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص95؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص110. |
↑79 | شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، ج1، ص229؛ عکری، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ج4، ص200. |
↑80 | «یا عبدی إذا أردت أن تدخل حرمی فلا تلتفت إلی الملک و الملکوت و الجبروت، لأنّ الملک شیطان العالم، و الملکوت شیطان العارف، و الجبروت شیطان الواقف، من رضی بأحد منها فهو مطرود عندی. {اگر خواستی وارد حریم من شوی، به ملک و ملکوت و جبروت التفات و اعتنا نکن چرا که ملک شیطان عرفا و جبروت شیطان واقفان است. هر کس به یکی از آنها خرسند شود، نزد من از محرومان است}. [گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص20]. |
↑81 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص124 و ص19. |
↑82 | گیلانی، عبدالقادر، رسائل؛ رساله فارسی حلاج نامه، ص50. |
↑83 | گیلانی درباره مقام خلفیه اللهی و خلیفه الرسول بودن ولی و لزوم تبعیت محض مرید از آنها میگوید: «اَکل ولی به امر خدای عزّوجلّ است و بدل نیز که وزیر قطب است به اشاره خداوند میخورد و قطب اکل و شرب و تمام افعالش بسان و تبعیت از پیامبر است زیرا او نائب و خلیفه رسول خداست، خلیفه الله است و پیشوای مسلمین و برای احدی جایز نیست از متابعات آنان سر باز زنند. تصور مکن که امر ساده و کم اهمیتی است، کسانی بر شما گمارده شدهاند که اعمال ظاهرتان را بررسی میکنند، ولی قطب، اعمال باطن را تحت نظر دارد.» [گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص266؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص77]. |
↑84 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص417. |
↑85 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص242. |
↑86 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص216. |
↑87 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص193. |
↑88 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج5، ص87. |
↑89 | گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص19: «رعایت آداب طریقت و احترام شیخ عارف و مرشد طریقت برای مرید لازم و فریضه حتمی است، مانند وجوب توبه برای هر شخص گناهکار، چرا که مرادش نزدیکترین فرد به خدای جهان است». |
↑90 | درباره دیدن حقایق عالم توسط ولی، میگوید: «به عارف نزدیک به خدا نوری عطا شده است که به وسیله آن، قرب خودش را به خدا میبیند و در قلبش حق تعالی را میبیند و به برکت آن، ارواح فرشتگان و ارواح پیغمبران و قلوب صدیقان و ارواح و احوال و مقامات آنها را میبیند و او واسطهای است که از آن برکت استفاده میکند و بر خلق نیز میپراکند.» [گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص142]. |
↑91 | زیدان، یوسف، دیوان القادر الجیلانی؛ باز الله الاشهب، ص98 و ص102. |
↑92 | در قصیده لامیه عبدالقادر آمده است: هو مخدومی و قدمی علی اعناق الرجال. |
↑93 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج5، ص87. |
↑94 | گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج2، ص280. |
↑95 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص151. |
↑96 | گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1385)، ص143. |
↑97 | التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبد القادر، ص207: «ضمن سیدنا الشیخ عبد القادر لمریدیه إلی یوم القیامه أن لا یموت أحد منهم إلا علی توبه و أعطی أن مریدیه و مریدی مریدیه إلی سبعه یدخلون الجنه و إنه قال: أنا کافل لمرید المرید إلی سبعه و لو انکشفت عوره لمریدی بالمغرب و أنا بالمشرق، لسترتها و أمرنا من حیث الحال، و القدر أن نحفظ بهممنا أصحابنا و طوبی لمن رآنی و أنا حسره لمن لم یرنی». |
↑98 | گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص65: «و ینبغی ان یومن بخیر القدر و شره و جلو القضا و مره، و ان ما اصابه لم یکن لیخطئ بالحذر، و ان اما اخطاه من الاسباب لم یکن لیصیبه بالطلب و ان جمیع ما کان فی سالف الدهور و الازمان و ما یکون الی یوم البعث و النشور بقضاء الله و قدره المقدور، و انه لا محیص لمخلوق من القدر المقدور الذی خط فی اللوح المسطور». |
↑99 | گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص64: «ان افعال العباد هی خلق الله عزوجل و فی الوقت ذاته فی کسب لهم». |
↑100 | گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص125؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، ص125. |
↑101 | گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص445. |
↑102 | داراشکوه، محمد، حسنات العارفین، ص33؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص446. |
↑103 | حدود 15 نفر از دراویش قادریه، مرکب از پیران و جوانان و بعضی با موهای بلند و بعضی با موهای کوتاه جمع شدند. ابتدا تعدادی ذکر دعا با دایره و حرکت سرها و بدنها و… خواندند. کم کم به حرکات تند ایستاده و شبیه به رقص رسید و سپس کارهای عجیب انجام شد. مثلاً چند نفرشان شیشه و تیغ خودتراش میجویدند و گلولههای کلاش را میبلعیند و مدعی بودند جذب بدنشان میشود و دفع نمیشود. نوک تیز دو خنجر را در سر یک نفر با چکش فرو کردند. من خواستم با دست خودم بیرون بکشم، نشد. یکی از آنها زبانش را میکشید به بخاری داغ که صدای جوشیدن آب دهان به گوش میرسید. درفش در پهلوی یکی وارد میکردند و از طرف دیگر در میآمد. درفش از داخل دهان یکی وارد کردند و از زیر گلویش سر درآورد. با شمشیر تیز، روی گردن یکی از عقب و جلو فشار میدادند و کارهائی از این قبیل انجام دادند. [هاشمی رفسنجانی، اکبر، کتاب «دفاع و سیاست»، خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی، 1366]. |
↑104 | محلاتی، ذبیح الله، سیوف البارقه، ص84. |
↑105 | گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، ص171. |
↑106 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص587. |
↑107 | به عنوان نمونه: قیل للشیخ عبدالقادر: متی علمت أنک ولی للّه تعالی؟ قال: کان ذلک و أنا ابن عشر سنین فی بلدنا، أخرج من دارنا و أذهب إلی المکتب و أری الملائکه تمشی حولی، فإذا وصلت المکتب سمعت الملائکه یقولون للصبیان: افسحوا لولی اللّه حتی یجلس، فمرّ بنا رجل ما عرفته یومئذ، فسمع الملائکه یقولون ذلک، فقال لأحدهم: ما هذا الصبی؟ فقالوا له: هذا سیکون له شأن عظیم، هذا یعطی فلا یمنع، و یمکن فلا یحجب، و یقرّب فلا ینکر به. ثم عرفت ذلک الرجل بعد أربعین سنه فإذا هو من أبدال ذلک الوقت. [یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر، ص224]. |
↑108 | سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، 1223ق، حکایت133. |
↑109 | سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت129. |
↑110 | سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت173. |
↑111 | سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت162. |
↑112 | سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت104، 107، 117، 149. |
↑113 | سمنانی حسینی (جهانی)، فضلالله بن اسدالله، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، حکایت154. |
↑114 | شهابی سعدی، محمد صادق، مناقب غوثیه، بیتا، ص33. |
↑115 | شهابی سعدی، محمد صادق، مناقب غوثیه، ص47. |
↑116 | صادقی، سید علی اشرف، خورشید عرفانی؛ پیر گیلانی، ص16. |
↑117 | شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج1، ص227: «و کان الشیخ عبدالقادر رضی اللّه عنه یقول: أقمت فی صحراء العراق و خرائبه خمسا و عشرین سنه مجردا سائحا لا أعرف الخلق و لا یعرفونی یأتینی طوائف من رجال الغیب و الجان أعلمهم الطریق إلی اللّه عز و جلّ، و رافقنی الخضر علیه السلام فی أولی دخولی العراق و ما کنت عرفته و شرط أن لا أخالفه و قال لی أقعد هنا فجلست فی الوضع الذی أقعدنی فیه ثلاث سنین یأتینی کل سنه مره و یقول لی مکانک حتی آتیک قال و مکثت سنه فی خرائب المدائن آخذ نفسی بطریق المجاهدات فآکل المنبوذ و لا أشرب الماء و مکثت فیها سنه أشرب الماء و لا آکل المنبوذ وسنه لا آکل و لا أشرب و لا أنام». |
↑118 | سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص251. |
↑119 | تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر، ص346. |
↑120 | شهابی سعدی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت 16، برگ شماره 177. |
↑121 | إربلی قادری، عبدالقادر، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا و برهان الاصفیا الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص17: «فقال: یا ملک الموت قف و اعطنی روح خادمی فلان و سماه باسمه، فقال ملک الموت: انی اقبض الارواح بامر الهی و اودیها الی باب عظمته کیف یمکننی ان اعطیک روح الذی قبضته بامر ربی؟ فکرر الغوث علیه اعطائه روح خادمه الیه، فامتنع من اعطائه، و فی یده ظرف معنوی کهیئه الزنبیل فی الارواح المقبوضه فی ذلک الیوم، فبقوه المحبوبیه جرّ الزنبیل و اخذه من یده فتفرقت الارواح و رجعت الی البدانها فناجی ملک الموت ربه و قال: یا ربی انت اعظم بما جری بینی و بین محبوبک و ولیک عبدالقادر فبقوه السلطنه و الصوله اخذ منی ما قبضته من الارواح فی هذا الیوم، فخابطبه الحق جل جلاله: یا ملک الموت ان الغوث الاعظم محبوبی و مطلوبی لم لم تعطه روح خادمه و قد راحت الارواح الکثیره من قبضتک بسبب روح واد فتندم هذا الوقت». |
↑122 | تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، ص299: «و قال الشیخ بقا بن بطو النهر مکی رحمه اللّه علیه: حضرت مجلس سیدنا الشیخ عبدالقادر رضی اللّه عنه مره فبینا هو یتکلم علی المرقاه الأولی من الکرسی إذ قطع کلامه و سها ساعه و نزل إلی الأرض ثم صعد الکرسی و جلس علی المرقاه الثانیه فأشهدت المرقاه الأولی قد اتسعت حتی صارت مد البصر و فرشت من السندس الأخضر و جلس علیها رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و أبو بکر و عمر و عثمان و علی رضوان اللّه علیهم أجمعین و تجلّی الحق سبحانه علی قلب الشیخ عبدالقادر فمال حتی کاد أن یسقط فأمسکه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم لئلا یقع، ثم تصاغر حتی صار کالعصفور ثم نما حتی صار علی صوره هائله ثم تواری عنی فسئل الشیخ بقا عن رؤیته رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و أصحابه رضی اللّه عنهم فقال: «أرواحهم تشکلت و أن اللّه تعالی أیدهم بقوه ینظرون بها فیراهم من قوّاه اللّه تعالی لرؤیتهم فی صوره الأجساد و صفات الأعیان» بدلیل حدیث المعراج». |
↑123 | رحمان علی، تذکره علمای هند، ص59. |
↑124 | گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص139: «رأیت إبلیس اللّعین فی المنام و أنا فی جمع کثیر فهممت بقتله، فقال لی لعنه اللّه: لم تقتلنی، و ما ذنبی؟ إن جری القدر بالشّرّ فلا أقدر [أن] أغیره إلی غیره و أنقله إلیه، و إن جری بالخیر فلا أقدر [أن] أغیره إلی شرّ و أنقله إلیه، فأی شیء بیدی؟». |
↑125 | گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، تصحیح و مقدمه عبدالعلیم محمد الدرویش، (1428ق)، ص26. |
↑126 | «اگر پیامبری با تلاش و مجاهدت به دست میآمد، عدی بن مسافر آن را به دست میآورد» [تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر؛ گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، تحقیق احمد فرید المزیدی، (1428ق)، ص315: «کان سیدنا الشیخ عبدالقادر یعظمه و یثنی علیه کثیرا و شهد له بالسلطنه علی الأولیاء». |
↑127 | مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص106؛ سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص252. |
↑128 | الکسنزان، محمد، موسوعه الکسنزان، ج9، ص84. |
↑129 | گیلانی، عبدالقادر، وصایا و مکتوبات، ص74. |
↑130 | علی سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص252. |
↑131 | مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص106. |
↑132 | گیلانی، عبدالقادر، الغنیهُ لِطالبی طریقُ الحق، ترجمه زاهد ویسی، ص1178. |
↑133 | «از جمله آداب سماع، آن است که با تکلف و تصنع به سماع نپردازند و از روی اختیار به آن روی نیاورند… بر فقیر واجب است تا جایی که امکان دارد، سکون داشته باشد و حشمت شیخ را مراعات کند اما اگر امری غالب و مسلط بر وی وارد آید، تا بهاندازه غلبه، حرکت را به آن امر تسلیم کند. زمانی که غلبه ساکن شود، برای رعایت حشمت آن شیخ، سکون برای او بهتر است… اگر فقیر بر آیه یا بیتی به جنب و جوش و حرکت در آید، باید زمان این امر برای وی فارغ از هرگونه مزاحمتی گردد.» [گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص1179]. |
↑134 | ابن عربی میگوید: «عین التحکم نزد صوفیه عبارت از تصرف است برای اظهار خصوصیت به زبان انبساط (در دعا) و این نوعی شطح است که به ویژه از عبدالقادر گیلانی حکایات زیادی در این رابطه وجود دارد.» [ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج3، ص560]. |
↑135 | مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهری)، آشنایی با کلیات علوم اسلامی، ص57. |
↑136 | شطحی که از اولیاء صادر میشود، در حالت سکر و به خاطر واردات غیبی بوده و سکر سبب مباح است زیرا تکلیف در این حالت ساقط است. [یافعی، عبدالله بن اسعد، خلاصه المفاخر، مقدمه، ص41. |
↑137 | و کل ولی الله له قدم و انی علی قدم النبی بدر الکمالی: هر ولیای قدمی دارد و من بر قدم پیامبرم که ماه کامل کمال است((گیلانی، عبدالقادر، السفینه القادریه، ص19. |
↑138 | عبارت «پای من بر گردن همه اولیاء الله است» کنایه از برتری مقام او بر دیگر اولیاء میباشد. |
↑139 | ای انبیا، به شما لقب (یعنی لفظ نبوت) داده شده است اما به ما چیزهایی داده شده (علم و معرفت) که به شما داده نشده است. |
↑140 | یافعی، عبدالله بن اسعد، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص226. |
↑141 | التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر، ص237، ترجمه: هرکس در هنگام گرفتاری و سختی به من پناه آورد آن گرفتاری را بر طرف خواهم کرد و هرکس در شدائد و سختیها من را صدا بزند برای او فرجی میگشایم و هرکس برای برآورده شدن نیاز و حاجت خود به من توسل کند حاجتش را برآورده خواهم کرد. |
↑142 | گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص498. |
↑143 | یافعی، عبدالله بن اسعد، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص228. ترجمه: انسانها شیخ و بزرگی دارند و جنیان نیز همینطور و ملائکه نیز شیخی دارند و من شیخ تمام (انس و جن و ملک) هستم. |
↑144 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج5، ص87، ترجمه: مصطفی هرجا که قدم گذاشت، من نیز در همان موضع از جایگاه نبوت، قدم گذاشتم، درحالیکه غیر از انبیاء نمیتوانند به این مواضع قدم گذارند. |
↑145 | گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص310؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص84. |