پرش به محتوا
خانه » شخصیت‌ها و اقطاب » عبدالقادر گیلانى

عبدالقادر گیلانى

    «عبدالقادر بن صالح جنگی‌دوست گیلانی» (۴۷۱- ۵۶۱ق/ ۱۰۷۸- ۱۱۶۶م) صوفی و شاعر ایرانی سده پنجم و ششم قمری بود. وی بنیانگذار سلسله تصوف قادریه و از سرشناس ترین اقطاب صوفیه و شیخ طریقت قادریه می‌باشد.

    زندگینامه

    ابومحمد محیی الدین عبدالقادر گیلانی (الجیلی)[1]سمعانی (متوفی 562ق) زیر عنوان الجیلی می‌نویسد: «هذه النسبه الی بلاد متفرقه وراء طبرستان و یقال لها کیل و کیلان … ادامه پاورقی یا جیلانی[2]برخی مانند شطّنوفی معتقدند که گیل (جیل) محلی در کنار رود دجله درعراق بوده است و نه جیلان که معرب گیلان است. گیل … ادامه پاورقی بن ابی صالح جنگی دوست، متولد 471ق[3]سال 470ق نیز توسط جامی ذکر شده است. (457ش) در دهکده‌ای به نام نیف یا نایف (نیق) در حوالی صومعه‌سرا است[4]عقیده‌ای هم وجود دارد که مقصود از گیلان، منطقه کردنشین «گیلان غرب» در کرمانشاه می‌باشد. بر اساس روایتی، … ادامه پاورقی

    کنیه اش ابومحمد و القابش را «محیی الدین»، «غوث»، «غوث الاعظم»، «دستگیر»، «غوث الثقلین» و… ثبت کرده اند.[5]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص494. وی در اشعارش به «محیی»، «شوریده»، «دیوانه» و «قلندر» تخلص کرده است که نشانگر مشی ملامتی اوست.[6]خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص85؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، ص115.

    پدرش موسی جنگی دوست[7]جنگی دوست نامیدند زیرا به جهاد و جنگ علاقه وافری داشته است و بعید نیست از زیدی‌های طبرستان که اهل جهاد و جنگ … ادامه پاورقی (فرزند عبدالله گیلانی) و مادرش فاطمه ام الخیر[8]جامی کرامتی از این زن نقل کرده و می‌گوید: «مردم گیلان وقتی برای رفع خشکسالی از امّ محمد دعای باران خواستند. او … ادامه پاورقی دختر عارف مشهور «سید ابوعبدالله صومعه‌ای» (سومای) از مشایخ بزرگ گیلان بود.[9]سید عبدالله صومعی دو دختر داشته یکی مسماه بی بی نصیبه، منکوحه سیدحیدر اصفهانی که سیدحسن شاه خاموش از او متولد … ادامه پاورقی امروزه زیارتگاهی در منطقه «صومعه سرا» به نام «سیدالنساء: وجود دارد که منسوب به مادر عبدالقادر گیلانی است.

    نسب سیادت

    مریدان عبدالقادر گیلانی، او را از جانب پدر به سادات نسل «حسن بن مثنی» رسانده[10]ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج2، ص273، می‌نویسد: «ینتهی نسبه الی الحسین بن علی رض». و از جانب مادر نیز وی را به امام جعفر صادق علیه السلام می‌رسانند.[11]توکلی، محمد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان، ص119.[12]التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص3: «محیی الدین ابومحمد عبدالقادر بن ابی صالح … ادامه پاورقی

    درحالیکه نسب شناسان بزرگ و صاحبان تالیف در حوزه انساب، مانند «اردکانی» بر رد سیادت گیلانی ادعای اجماع کرده اند.[13]خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص88: خوانساری در کتابش اقوال احمد بن محمد الحسینی از «شجره الاولیاء» و … ادامه پاورقی

    «ابن میمون نسابه»، در مقابل درخواست «نصر بن ابی بکر» نوه عبدالقادر برای بیان سیادت گیلانی، آن را رد کرده و به ایرانی بودن عبدالقادر گیلانی صحه می گذارد.[14]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، مقدمه کتاب السیف الربانی، احمد فرید المزیدی (1428ق)، ص422؛ محلاتی، ذبیح الله، … ادامه پاورقی حتی سیره نویسان قادریه، مانند «علی بن محمد قرمانی حنفی» در «رساله الحق الظاهر» تصریح دارد که عدم سیادت عبدالقادر مورد اجماع علمای انساب بوده و فقط ابلهان بدو نسبت سیادت می‌دهند و تلاش‌های فرزندان عبدالقادر برای جعل سیادت وی نیز بی نتیجه مانده است. صاحب این کتاب اقوال بیش از 15 نفر از نسابین را به عنوان شاهدی بر عدم سیادت گیلانی ذکر می‌کند.[15]محلاتی، ذبیح الله، السیوف البارقه، ص74.

    هجرت و تحصیل

    در بغداد از «ابوزکریای تبریزی» علوم ادبی را آموخت و نزد «ابوبکر محمد بن احمد» و «ابوالقاسم علی بن احمد» و «ابوطالب بن یوسف»، علوم حدیث را فرا گرفت و فقه چهار فرق اهل سنت (مالکی، حنفی، حنبلی، شافعی) را نزد اساتید خبره این مذاهب تعلیم دید و از دروس «هبه اللَّه بن مبارک» و «ابی ناصر محمد البناء» بهره علمی برد و مجموعا 16 استاد حدیث و 5 استاد در علم فقه به خود دید.[16]نام این اساتید را شطّنوفی ثبت کرده است [ر ک: شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، بهجه الاسرار، ص106].

    گرایش به تصوف

    55 ساله بود که بعد از ملاقات با «حماد بن مسلم الدّباس» متوفی 525ق[17]ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص594: «کان زاهدا امیا، لا یکتب، له اصحاب و احوال و کرامات، و کان شیخ … ادامه پاورقی[18]ابن تیمیه، احمد، الفتاوی، ج10، ص455: «فامر الشیخ عبدالقادر و شیخه حماد الدباس و غیرهما من المشایخ اهل الاستقامه … ادامه پاورقی (که یک درویش امّی و بی سواد محض بود) به سلک صوفیان وارد شد و «باز اشهب» (باز سفید) لقب گرفت[19]زکی، محمد امین، تاریخ السلیمانیه و انحائها، ص213؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص494.[20]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص590: «شیخ حمّاد دبّاس، رحمه اللّه تعالی‏، وی از جمله مشایخ شیخ محیی الدّین … ادامه پاورقی از همین رو مدتی راهی خانقاه گردیده و بنای خود را بر سلوک باطنی و ریاضت و زهد افراطی گذاشت.

    گیلانی چندی بعد، از دست «قاضی ابوسعید مبارک المخرمی» یا مخزومی (رئیس حنابله بغداد) خرقه طریقت  اخذ کرد. نامبرده 11 سال در خرابه‌های ایوان کسری به ریاضت پرداخت، سپس همچون دیگر مشایخ صوفیه، مدعی دریافت الهام و شهود حق تعالی شده و ادعا کرد که از جانب خدای متعال وظیفه وعظ و هدایت مردم به طریق معنوی ( تصوف) بر دوش او نهاده شده است.[21]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص588: «یازده سال در یک برج بنشستم و با خدای- تعالی- عهد کرده بودم که نخورم تا … ادامه پاورقی

    مشایخ و اقطاب

    گیلانی دو استاد مهم در طریقت داشت که یکی «حماد بن مسلم دبّاس» و دیگری «ابی سعید مبارک بن علی مخزومی» (یا محزومی) بود. اما گیلانی از مخزومی خرقه گرفت و رهبر طریقت گردید و به دلیل شهرت عبدالقادر گیلانی، سلسله به نام او یعنی « قادریه» معروف شد.[22]حموی، یاقوت، معجم الادباء، ص230. نسبت خرقه گیلانی، از مخرومی به جنید و سری سقطی و سپس معروف کرخی می‌رسد اما جامی نسبت خرقه او را به ابوبکر شبلی می‌رساند. برخی نیز او را در زمره «مفردین» می‌دانند. مفردین در تصوف کسانی هستند که بدون واسطه قبلی از پرتو انوار حق، مستقیماً مستفیض می‌شوند و مرشد و استاد طریقتی و سلسله ندارند. (مانند اویسیه)[23]سیدین، علی، پَشمینه پوشان، ص251.

    مذهب

    در تسنن عبدالقادر گیلانی تردیدی در میان محققین و مورخین وجود ندارد؛ مدرس تبریزی در «ریحانه الادب» او را اشعری الاصول و شافعی یا حنبلی الفروع معرفی می‌کند و نقل است که مطابق هر دو مذهب فقهی، فتوا صادر می‌کرد.[24]شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج1، ص228؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او … ادامه پاورقی اما خوانساری در «روضات الجنات» او را در اصول، اشعری و در فروع، مالکی می‌داند.[25]خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص85.. وی حتی شرط ورود به تصوف را اعتقاد به مذهب اهل سنت و جماعت می‌دانسته است.[26]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص277. همین پایبندی به شریعت، علت گرایش افرادی همچون ابن تیمیه به عبدالقادر شده[27]ابن تیمیه، احمد، الفتاوی، ج10، ص455. و بنابر نظر بعض از محققین، ابن تیمیه از قادریه بوده است.[28]در نسخه خطی “المسائل التبریزیه” که در موزه الظاهریه دمشق موجود است، ابن تیمیه درباره خرقه صوفیانه خود … ادامه پاورقی

    عبدالقادر گیلانی به موضع گیری‌های انتقادی علیه مذهب تشیع و شیعیان امامیه شهره است و شیعیان را در کنار «مرجئه» و «قدریه»، از مذاهب منحرف می داند.[29]زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص357؛ گیلانی، عبدالقادر، الغنیه.

    عبدالقادر گیلانی برخی از افکار و باورهای سیاسی و عقیدتی شیعه را مورد نقد قرار می‌دهد، از جمله باورهای ذیل:

    1_ امامت فقط در میان فرزندان امیرالمومنین علی علیه السلام است.

    2_ جهاد منوط به ظهور امام زمان عجل الله فرجه است.

    3_ عدم مشروعیت خلفای سه گانه اسلام.

    در دیدگاه گیلانی، خلافت و رهبری خلفای اموی و عباسی فی نفسه مشروعیت دارد.[30]قنبری، صباح، بررسی مقایسه‌ای سیاست دولت ایران و عثمانی نسبت به طریقت قادریه، ص12.

    مخالفت با عزاداری سیدالشهدا از دیگر مواضع مخالفت عبدالقادر با شیعیان است. او روز عاشورا را روز عید و فرح و شادی می داند و برای روزه آن نیز ثواب عظیمی را قائل است.[31]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص46، به نقل از محلاتی، ذبیح الله، سیوف البارقه، ص88 و قمی، عباس، سفینه البحار، ج6، … ادامه پاورقی در مقابل، شیعیان نیز نسبت به عبدالقادر دیدگاه منفی داشته‌اند، به گونه ای که در فتح بغداد، شاه عباس دستور به ویرانی کتابخانه عبدالقادر گیلانی و تبعید صوفیان قادری داد.[32]صلابی، علی محمد، ( 2010 )، شیخ عبدالقادر گیلانی، ص186.

    فوت

    عبدالقادر گیلانی عاقبت در سال 561ق (544ش) در حدود 90 سالگی دار فانی را وداع گفته و در مدرسه «باب الازج» که 33 سال در آنجا تدریس می کرد، دفن گردید. اکنون این آرامگاه در محله «باب الشیخ» بغداد محل زیارت صوفیان اهل سنت در جمیع سلاسل است و بنای مرقدش از آثار باستانی مهم بغداد به شمار می‌آید. «عبدالوهاب» فرزند ارشد و جانشین او بر جنازه پدر نماز گذارد.

    فرزندان و شاگردان

    با اینکه عبدالقادر از نکاح دوری می کرد و بیشتر به ریاضت می پرداخت، اما سرانجام در سن 51 سالگی سنت پیامبر را گردن نهاد و ازدواج کرد. برای او 49 فرزند ذکر شده است. 27 پسر و 22 دختر از وی به یادگار مانده است. فرزندان او در بغداد با نام «القادریون» شناخته می شوند، نامی که بعدها به «طریقه قادریه» داده شد. یکی از اعقاب عبدالقادر گیلانی، «عبدالکریم جیلانی» (832-767ق) صوفی و پیرو محیی الدین بن عربی مولف کتاب مشهور «الانسان کامل» است. »[33]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، ص160.

    از بین فرزندان او که طریق پدر را ادامه دادند، عبدالوهاب (552-593ق) عبدالسلام (م611ق) و عبدالرزاق (م603ق) مشهور‌تر هستند.

    گیلانی در زمان خود، شاگردان زیادی داشته است که از مشهورترین شاگردان او می‌توان از «محمد نوائبی یا أوانی» معروف به «ابن‌قاید»[34]همان کسی که طبق گفته ابن عربی از مفردون است و آن‌ها جماعتی هستند که از دایره قطب خارج اند و بی واسطه قطب از حق … ادامه پاورقی، و «ابوسعود و ابوسعد عبدالکریم بن عبدالجبار تمیمی سمعانی» را می توان نام برد.[35]ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج20، ص301. علاوه بر شاگردانش، بسیاری از مشایخ مانند « شهاب‌الدین سهروردی» با عبدالقادر مصاحبت داشته‌اند.[36]جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص473.
    عدی بن مسافر (467-557ق) بنیان گذار فرقه « ایزدیه» که به عنوان «شیطان پرست» شناخته می‌شوند و امروزه در سنجار و مناطق کردنشین عراق ساکن هستند، از مصاحبان و شاگردان عبدالقادر گیلانی بود. برخی معتقدند دعاوی عدی بن مسافر، تحت تاثیر مصاحبت با عبدالقادر گیلانی صورت گرفته است.[37]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، تصحیح ومقدمه عبدالعلیم محمد الدرویش،‏ (1428ق)، ص26. عبدالقادرگیلانی نیز درباره عدی بن مسافر تعابیر و جملاتی به کار می‌برد که بستر را برای ادعاهای بعدی او فراهم می‌کرد. به طوری که گفته اند عبدالقادر همواره او را تعظیم کرده و مدح و ثنایش را می‌گفت و شهادت می‌داد که از رهبران اولیاء شده و سلطنت بر دیگر اولیاء پیدا خواهد کرد.[38]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، کتاب قلائد الجواهر، احمد فرید المزیدی، (1428ق)، ص315: «کان سیدنا الشیخ عبدالقادر … ادامه پاورقی[39]اما دیگر شاگردان او عبارتند از: «محمد ابن ابی المعالی با قایداوانی 519ق/قاضی مصر عبدالملک بن عیسی بن درباس بن … ادامه پاورقی

    آثار

    اغلب کلمات برجای مانده از او، امالی مجالس او بوده و سخنانی است که بر فراز منبر خطابه می‌کرد و لذا بیشتر مشتمل بر امور اخلاقی و عرفانی است تا مباحث کلامی و فلسفی و اعتقادی.[40]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص275. برخی از این آثار که به طور حتم می‌توان گفت اثر عبدالقادر است به شرح ذیل است:

    «الفتح الربانی(ستین مجالس)، فتوح الغیب، الغنیه لطالب طریق الحق، سر الاسرار و مظهر الانوار فیما یحتاج الیه الابرار و سیف الربانی».

    اما مجموعه‌های دیگر از رسائل و مواعظ و ادعیه و اذکاری که منسوب به گیلانی هستند، مانند:

    «چهار رسالۀ کوتاه بانام‌های رسالهُ فی الاسماء العظیمهه للطریقِ الی الله، رساله نوریه، رساله غوثیه[41]رساله غوثیه که در مجموعه رسائل گیلانی منتشر شده است، سخن خدا با گیلانی است که او را با لقب غوث اعظم خطاب قرار … ادامه پاورقی، حلاج‌نامه[42]حلاج‌نامه رساله‌ رمزی است و در انتهای آن، «أنا الحق» حلاج را با «أنا خیرٌ مِن آدم» ابلیس مقایسه می‌کند. «أنا … ادامه پاورقی (سه رساله نخست به زبان عربی و حلاج‌نامه به زبان فارسی است)، الاوراد الجیلان، بشائر الخیرات، جلال الظاهر و جلاء الخاطر، المواهب الرحمانیه و الفتوح الربانیه، یواقیت الحکم و الفیوضات الربانیه و دیوان اشعار فارسی».[43]در انتساب این دیوان به عبدالقادر نهایت تردید و تشکیک وجود دارد. زرین‌کوب می‌گوید: «درباره دیوان تقریباً شک … ادامه پاورقی
    از وی اشعار و قصائدی مانند «تصوّفیه، منظومه لمعیه، منظومه فی التوسل، قصیده اللطفیه، قصیده تعیه، قصیده میمیه، قصیده عینیه، قصیده لامیه و خمریه و قصیده غوثیه مشتمل بر 28 مقام روحانی خود و…» برجای مانده است.

    دیوان شعری به فارسی نیز از او به طبع رسیده است که انتساب آن مورد انکار برخی محققین قرارگرفته است.

    در منظر صوفیان

    عبدالقادر از جمله اقطاب صوفیه است که مورد احترام بسیاری از صوفیان بوده است. او را در مقامات همچون بایزید بسطامی و جنید بغدادی می دانند. در میان قادریان، عبدالقادر یک اسطوره است که در هر مشکل و حاجتی که او را بخوانند به فریاد آن‌ها خواهد رسید. در میان قادریان هند، وقتی نامش را می برده اند، سر به سجده می گذاشته اند، چنانچه «غنیمت کنجاهی» (1096ق)[44]غنیمت کنجاهی از مریدان صوفی سرشناس، «حاجی محمد نوشاه قادری» بود. بزرگ‌ترین شاعر پارسی گوی قادری مسلک در هند، چنین می‌کرد.[45]انیله رزاق، بررسی صناعات ادبی در مثنوی نیرنگ عشق غنیمت کنجاهی، پایان نامه دوره دانشوری، شماره کتابخانه … ادامه پاورقی حتی حکم به قتل کسی می داده اند که بدون طهارت نام گیلانی را ببرد.[46]شهابی، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت شماره 12، ص113.

    در مناقب عبدالقادر کتاب‌هایی تالیف شده است که مهم‌ترین آن‌ها «بهجه الاسرار، تالیف علی بن یوسف اطنوخی (الشطّنوفی)، انوار الناظر، تالیف ابوبکر عبدالله بن نصر بن حمزه بکری بغداد، البهجه نزهه الناظر، تالیف أبومحمد عبدالطیف بن هبۀ الله هاشمی بغدادی و خلاصه المفاخر فی اختصار مناقب الشیخ عبدالقادر تالیف امام یافعی» را می توان برشمرد.

    در اکثر این کتاب‌ها کراماتی را به گیلانی نسبت داده شده است که مورد تردید مورخین و محققین قرار گرفته و حکم به دروغ بودن آن کرده اند.[47]شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، بهجه الاسرار، ص85؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطۀ الناظر فی ترجمۀ الشیخ … ادامه پاورقی

    معرفت شناسی

    وی مانند بسیاری از صوفیه، عبور از علوم رسمی و ارتباط با عوالم ملکوت به وسیله کشف و شهود را منتهای معرفت می داند، گیلانی مدعی است عارف از یک مرتبه‌ای به بعد، با روح پیامبر صلی الله علیه وآله متصل شده و دستورات و فرامین مربوطه را از ایشان اخذ می‌کند.[48]گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص95؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص110.

    وی «حال و مکاشفه» را برای خواص و «قال و علوم رسمی» را برای عوام می داند[49]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص412.. لذا امر به از بین بردن کتاب‌ها نیز از او گزارش شده است.[50]تأدّفی حنبلی، محمد، قلائد الجواهر، ص49.

    توحید

    عبدالقادر گیلانی را باید از مجسمه به شمار آورد، هرچند با تجسیم کرامیه مخالف است[51]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، 124. اما به صراحت، رویت خداوند متعال در دنیا را با چشم قلب و در آخرت با چشم سر معتقد است.[52]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی (1426ق)، ص143.

    فناء فی الله

    فناء فی الله در ادبیات و لسان عبدالقادر گیلانی، به معنای ترک صفات و خصوصیات و ویژگی‌های بشری و انسانی، و آراسته شدن به صفات الوهی است.[53]گیلانی، عبدالقادر، رسائل، رساله حلاج نامه، ص52. علاوه بر این، عبدالقادر در مورد مراتب فنا، تقسیم بندی خاصی ارائه می‌کند. او نخست از فنای از خلق و سپس فنای از هَوی و اراده سخن می‌گوید، که فنای از خلق به اجازه حق، فنای از هَوی به امر حق و فنای از اراده به فعل خداوند است.[54]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص64_69.

    اسماء و انوار الهی

    گیلانی نام‌های اصلی 7 گانه و نام‌های فرعی 6 گانه خدا را ذکر می‌کند و برای هریک از اسامی 7 گانه، عدد، رنگ، جایگاه و عالَمی که در آن وجود دارد، تجلی‌گاه و ذکر خاصی را می‌آورد. این اسماء 13 گانه در نظام فکری عبدالقادر گیلانی جایگاهی رفیع دارد. البته گیلانی آن‌ها را با علوم غریبه و جفر مرتبط می‌ساخت، لذا می‌گفت هرکدام از اسامی را باید به تعداد « حروف ابجد» آن‌ها خواند و سالک با قرائت این اسامی، نور مخصوص هر اسم را شهود کرده و خود را محل ظهور و تجلی معنای همان اسم می‌داند.[55]گیلانی، عبدالقادر، رسائل: رساله فی الاسماء العظیمه للطریق الی الله، (1393ش)، ص50.

    ولایت و امامت

    عبدالقادر ولایت را بالاترین مقام عرفانی می‌دانست و مدعی بود در هر زمان یک ولی کامل وجود دارد که همه انسان‌ها تحت هدایت و سرپرستی او بوده و همه باید فرمانبردار او باشند زیرا ولی، فانی در ذات خدا گشته، نزدیک‌ترین فرد به خدا می‌باشد و علم غیب و عصمت و تسلط بر تمام ذرات عالم و… دارد.[56]گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص19: «رعایت آداب طریقت و احترام شیخ عارف و مرشد طریقت برای مرید لازم و فریضه … ادامه پاورقی[57]درباره دیدن حقایق عالم توسط ولی، می‌گوید: «به عارفِ نزدیک به خدا نوری عطا شده است که به وسیله آن قرب خودش را … ادامه پاورقی عبدالقادر در عبارات مختلف، خویش را قطب بلکه «قطب الاقطاب» و برترین اقطاب در تمام ازمنه می داند که قدمش بر گردن تمام اقطاب است.[58]زیدان، یوسف محمد طه، دیوان عبدالقادر الجیلانی باز الله الاشهب، ص98 و 102.

    البته قطب الاقطاب بودن گیلانی را بسیاری از صوفیان پذیرفته اند و برخی ولایت او را مانند ولایت ائمه علیهم السلام، بالاصاله و ولایت سایر اقطاب را وکالت از او می دانند.[59]«قد ذکر الإمام الربّانی مجدد الألف الثانی فی مکتوباته، أن القطبیه کانت لأئمه أهل البیت أصاله، و صارت من بعدهم … ادامه پاورقی

    عبدالقادر معتقد است، از زمان آدم تا قیامت، رابطه شیخ و مرید برقرار است.[60]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج2، ص280. او راه رستگاری و رسیدن به خدا را، در گرو مصاحبت با مرشد و ارادت به او می داند.[61]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص151.

    گیلانی اطاعت از ولی و مرشد را در همه حال بر مرید لازم می داند، حتی اگر مرید عمل مخالف شرع از مرشد دید، نباید دست ارادت و اطاعت از او بکشد.[62]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج2، ص275_285.

    گیلانی معتقد است که پیروان و کسانی که ولایت او را پذیرفته اند، بدون حساب به بهشت خواهند رفت[63]گیلانی، عبدالقادر، (1385) سر الاسرار، ص143. و هیچ یک از کسانی که به او گرایش یافته اند بدون توبه از دنیا نمی‌روند و مریدانش و مرید مریدانش تا بعد از گذشت 7 نسل، وارد بهشت خواهند شد و به خاطر مقاماتی که خداوند به او عطا کرده است، قادر به مخفی نمودن و آمرزش زشتی مریدانش در مغرب و مشرق عالم است.[64]التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر، ص207: «ضمن سیدنا الشیخ عبدالقادر لمریدیه إلی یوم … ادامه پاورقی

    جبر

    گیلانی کلمات فراوانی در باب اعتقاد به جبر دارد[65]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص65: «و ینبغی ان یومن بخیر القدر و شره و جلو القضا و مره، و ان ما اصابه لم یکن … ادامه پاورقی و بر اساس نظریه کسب افعال در مکتب اشاعره، جبر را می‌پذیرد[66]گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص64: «ان افعال العباد هی خلق الله عزوجل و فی الوقت ذاته فی کسب لهم.». و بر پایه همان جبرگرایی اشعری و تقدیرگرایی صوفیه، ابلیس را در تمرد از فرمان حضرت حق برای سجده به جانب حضرت آدم علی نبینا و علی آله و علیه السلام مجبور و معذور می‌پندارد و همانند بعض صوفیه بحث تقدیس ابلیس را می پذیرد.[67]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص139: «رأیت إبلیس اللّعین فی المنام و أنا فی جمع کثیر فهممت بقتله، فقال لی لعنه … ادامه پاورقی و بر همین مبنای جبری، وی دعای انسان در تغییر مقدرات را بی نتیجه می داند.[68]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص132.

    شریعت، طریقت، معرفت

    گیلانی برای هر کدام از آداب و تعالیم اسلامی، یک ظاهر (شریعت) و باطنی (طریقت) ذکر می‌کند. وی علوم را به چهار قسم تقسیم می‌شود، نخست، ظاهر که علم شریعت است، سپس باطن شریعت، که طریقت نام دارد و سوم باطن طریقت، که معرفت نامیده می‌شود.[69]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص445. عبدالقادر بر اساس همین مبنا، عبادت کردن بعد از رسیدن به مقام حقیقت را شرک می داند.[70]داراشکوه، محمد، حسنات العارفین، ص33، گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص446.

    شطح و طامات

    گیلانی از جمله کسانی است که ادعاهای گزاف و غالیانه و خودستایی های بسیاری از وی نقل شده است.[71]مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهری)، آشنایی با کلیات علوم اسلامی، ص57. او خود را شیخ و مقتدای جن و انس و ملائکه می داند.[72].یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص228.

    همچنین خویش را نائب رسول الله صلی الله علیه و اله می داند که هرجایی که حضرتش رفته است از مقامات او نیز همان مقامات را طی کرده است[73]خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص87، «ترجمه: مصطفی ص هرکجا که قدم گذاشت، من هم همان موضع از جایگاه نبوت، … ادامه پاورقی هرکس به او توسل کند او حاجاتش را برآوره و گرفتاری‌های گرفتاران را رفع می کند[74]التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر، ص237. حتی خویش را نجات دهنده انبیاء از گرفتاری‌ها می داند[75]گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، ص496. و خود را کامل کننده نواقص اعمال خلائق، معرفی می کند.[76]گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص310، جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص84. وی بهشت را مملوک خود و خلائق را رعایای خویش می داند.[77]گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب (سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار)، ص171.

    البته در مورد کرامات و ریاضت های اوداستان‌های بسیاری ذکر شده است مانند: شیر نخوردن وی در ماه رمضان[78]جامی، عبدالرّحمن، نفحات الأنس، ص587. یا اینکه می‌گوید «25 سال در بیابان‌ها ریاضت کشیدم» و یا «40 سال نماز صبح به وضوی عشاء به جای آوردم« و یا «15 سال بعد از نماز به یک پا ایستاده ختم قرآن می‌کردم».[79]سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص251. یا زنده کردن مردگان از حیوانات و انسان ها[80]شهابی سعدی قادری، محمدصادق، مناقب غوثیه، منقبت 16، برگ شماره 177.[81]إربلی قادری، عبدالقادر، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا و برهان الاصفیا الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص17: … ادامه پاورقی

    ذکر جلی و سماع

    گیلانی برای ذکر جلی و بیان پر حرارت و تند و شدید ذکر صوفیانه، اهمیت شایانی قائل بوده و ذکر جلی را همواره بر ذکر خفی ترجیح داده است.[82]گیلانی، عبدالقادر، سرالاسرار، فصل هشتم، ص۸۳.

    او مدعی بود مرید نمی‌تواند هر ذکری از اذکار الهی را بر زبان جاری کند بلکه ذکر باید از مرشد و ولی الله تلقین شود. وی حتی پذیرش اسلام و توحید را منوط به تلقین ذکر توحید از مرشد به صورت باطنی می داند[83]گیلانی، عبدالقادر، وصایا و مکتوبات، ص74.

    سماع یا رقص صوفیانه نیز مورد عنایت عبدالقادر بوده و فصلی از کتاب «الغنیه» را به «آداب فقرا در سماع» اختصاص داده است[84]گیلانی، عبدالقادر، الغنیهُ لِطالبی طریقُ الحق، ترجمه زاهد ویسی، ص1178.

    کرامات و مقامات

    مناقب و پیرنامه‌ها

    در میان مشایخ متصوفه، بیشترین تعداد مناقب نامه‌ها، حول شخصیت گیلانی نوشته شده است و این مساله حاکی از مقبولیت عام شخصیت او در میان طوائف مختلف صوفیه دارد. اغلب مولفین این کتاب‌ها نیز از مریدان عبدالقادر گیلانی بوده و در شان او نهایت مبالغه را روا داشته اند.
    از قدیم‌ترین مآخذی که در آن شرحی از زندگینامۀ عبدالقادرگیلانی آمده، «فوات الوفیات» از «محمد بن شاکر الکتبی» (762ق) به زبان عربی است که 200 سال بعد از وفات گیلانی تالیف شده است. اطلاعاتی که مولف این کتاب از گیلانی ارائه می‌کند، به دور از بزرگنمایی و مبالغه‌های مرسوم صوفیانه است و تنها چند جمله عرفانی از عبدالقادر می‌آورد، با این حال، کتاب «بهجه‌الأسرار و معدن‌الأنوار» شطنوفی از منابع اصلی تمامی این تذکره ها می‌باشد.

    منقبت نگاری

    بر شمردن مقامات لاهوتی و ادعاهای گزاف برای نفس خویش، سیره ثابت تمام مشایخ صوفیه است اما این نکته در شخصیت عبدالقادر نمود بارزتری یافته است. به گفته زرین‌کوب، بیان افسانه‌های عجیب درباره عبدالقادر، شناخت سیمای واقعی او را از میان غبار اوهام دشوار کرده است.[85]زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص160.
    این مهم را از القاب و کنیه‌های او نیز می‌توان دریافت. او را «شمس بلاافل» (خورشیدی که پایان ناپذیر است)، «بدر بلا کلف» (ماه همیشگی)، «بحر بلاطرف»، «جمال الله»، «محیی الرمیم» (زنده کننده مردگان)، «سیف الله المسلول» (شمشیر کشیده خدا)، «شیخ الکل»، «کافی المهمات»، «ذات المذهب الحنبلیه»، «قطب الاقطاب»، «ملک الزمان»، «وارث کتاب الله» و… لقب داده اند.[86]مدرسی چهاردهی، سلسله‌های صوفیه ایران، ص110؛ سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص250.
    همانگونه که خوانساری در « روضات الجنات» اشاره دارد، خوارق عادات و معجزاتی به گیلانی نسبت داده اند که تاکنون هیچ کس، به بزرگ‌ترین انبیاء نیز نسبت نداده است.[87]«نسبوا الیه خوارق عادات عجیبات لا تنسبها عوض الی احمد من الانبیا الارکان» [خوانساری، محمد باقر، روضات … ادامه پاورقی

    نمونه‌هایی از کرامات

    کرامات غالیانه و افسانه سرایی‌ها که عمدتا از جانب صوفیان قادریه جعل و اشاعه داده شده است از بدو تولد گیلانی آغاز و تا بعد از مرگ او ادامه می‌یابد.[88]به عنوان نمونه: «قیل للشیخ عبدالقادر: متی علمت أنک ولی للّه تعالی؟ قال: کان ذلک و أنا ابن عشر سنین فی بلدنا، … ادامه پاورقی
    به عنوان نمونه از مادرش که در سن 60 سالگی بدو حامل گشت نقل کرده اند که گفته:
    «چون فرزند من عبدالقادر متولد شد هرگز در روز رمضان شیر نخورد و یک بار هلال ماه رمضان به جهت ابر پوشیده ماند، از مادر وی پرسیدند و او گفت: امروز عبدالقادر شیر نخورده است آخر الامر معلوم شد که آن روز رمضان بوده است.»[89]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص587.
    عبدالقادر گیلانی خود سرآمد کرامت تراش ها است و حکایت‌های غلوآمیز عجیبی برای خود بر می‌شمارد.
    در یک مورد نقل شده است که عبدالقادر برای نجات یکی از مریدانش از مرگ، تمام ارواح را از ملک الموت می‌گیرد تا به آن یک مرید جان ببخشد:
    «با عزرائیل درگیر شده و سبدی که حامل ارواح قبض شده بود را به زور از دستان ملک الموت می‌رباید و ارواح مریدان را آزاد کرده و به ابدان باز می‌گرداند و آن‌ها را زنده می‌کند.»[90]شهابی سعدی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت 16، برگ شماره 177.[91]إربلی قادری، عبدالقادر، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا و برهان الاصفیا الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص17: … ادامه پاورقی
    گفته شده عبدالقادر گیلانی هنگامی که بر فراز منبر بود و با مردم سخن می‌گفت، در هوا پرواز می‌کرد و بالای سر حاضرین می‌گشت و سپس به جای خود باز می‌گشت و می‌گفت:
    «ما تطلع الشمس حتی تسلم علی، و تجی‏ء السنه إلی و تسلم علی، و تخبرنی بما یجری فیها، و یجی‏ء الشهر إلی و یسلم علی، و یخبرنی بما یجری فیه، و یجی‏ء الأسبوع إلی و یسلم علی و یخبرنی بما یجری فیه، و یجی‏ء الیوم إلی و یسلم علی و یخبرنی بما یجری فیه، و عزه ربی إن السعداء و الأشقیاء لیعرضون علی عینی فی اللوح المحفوظ.»[92]یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص226.

    نظر علامه امینی

    علامه امینی در مجلد 11 از کتاب الغدیر خود به بحث درباره کرامات عبدالقادر گیلانی می‌پردازد. از جمله مواردی که ایشان اشاره دارد عبارت است از:
    1- زنده کردن مرغ توسط عبدالقادر گیلانی
    2- چهل بار محتلم شدن عبدالقادر در یک شب
    3- قدم پیغمبر صلی الله علیه وآله بر گردن عبدالقادر
    4- عبدالقادر و ملک الموت
    5- حکایتی از مرگ عبدالقادر.[93]امینی، عبد الحسین، الغدیر، ج11، ص220.
    و در انتها می‌نویسد:
    «این نمونه‌هایی است از اوهامی که دست غلو درباره مناقب شیخ عبدالقادر پرداخته است و ما هرگاه در صدد بودیم که همه چیزهایی را که به عبدالقادر به نام کرامت، و در واقع خرافات نسبت داده و چیزهایی نقل کرده اند که نه موافق شرع اقدس اسلام و نه مورد قبول عقل و نه سازگار با منطق است بیاوریم، در واقع دائرۀ المعارفی پُر حجم باید تهیّه می‌کردیم که در مجموع، موجب خنده شما بود و گاهی هم شما را به گریه وا می‌داشت.»[94]امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج11، ص220.

    منابع و مآخذ

    1. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، (1992)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج17 و 18، بیروت، دارالکتب العلمیه.
    2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطه الناظر فی ترجمه الشیخ عبدالقادر الجیلانی، بینا، کلکته، 1903م
    3. ابن رجب، عبدالرحمن بن احمد، الذیل علی طبقات الحنابله، مکتبه العبیکان، ریاض، 2005م.
    4. ابن عربی، محی‌الدین، (1383)، ترجمۀ فتوحات مکیّه، ج2، ترجمه محمد خواجوی، تهران، مولی.
    5. ابن عربی، محی‌الدین، (1385)، ترجمۀ فتوحات مکیّه،ج8-9-10، ترجمه محمد خواجوی، تهران، مولی.
    6. ابن عربی، محی‌الدین، (1388)، ترجمۀ رسالۀ غوثیه، ترجمۀ نجیب مایل هروی، تهران، مولی.
    7. إربلی قادری، عبدالقادر، (بی‌تا)، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا (نسخه خطی)، شماره 1889325، تهران، کتابخانه ملی.
    8. امینی، عبدالحسین، الغدیر، موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی، قم، 2009م
    9. پاکتچی، احمد، (1367)، «مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه» ذیل ترجمه، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، سرویراستاری کاظم بجنوردی، تهران، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، 16-17.
    10. پطروشفسکی، پاولویچ، اسلام در ایران، نشر پیام، 1350ش
    11. تأدفی حنبلی، محمد بن یحیی، (1369)، ترجمه کتاب مستطاب قلائد الجواهر، ترجمه احمد حواری‌نسب، تهران، سحاب.
    12. جامی، عبدالرحمان، (1370)، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح محمود عابدی، تهران، اطلاعات.
    13. جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی از کلام شیخ گیلانی، 1388ش
    14. الجیلانی‏، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، تصحیح احمد فرید المزیدی‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏؛ چاپ دوم‏ 1428ق‏
    15. حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، تهران، چاپ اول، نشر کومش، 1365.
    16. حقیقت، عبدالرفیع، مکتب‌های عرفانی در دوران اسلامی، تهران، کومش، 1383ش
    17. حموی، یاقوت، معجم الادباء، ترجمه آیتی، تهران، سروش، 1391ش
    18. ذهبی، محمد بن احمد، (1993)، سیر أعلام النبلا، ج20، بیروت، مؤسّسه الرساله.
    19. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلا،ء موسسۀ الرسالۀ، بیروت، 1993م.
    20. رحمان علی، تذکره علمای هند، لکنهو، 1914م
    21. رضوانیان، قدسیه، (1389)، ساختار داستانی حکایت‌های عرفانی، تهران، سخن.
    22. رضوی، سید اطهر عباس، جستجو در تصوف هند، ترجمه منصور معتمدی،دانشگاه تهران،1380.
    23. زرین‌کوب، عبدالحسین، (1363)، جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر.
    24. زیدان، یوسف محمد طه، دیوان عبدالقادر الجیلانی باز الله الاشهب، دارالجیل، بیروت

    25. سلطانی، محمد علی، تاریخ تصوف در کرمانشاه، تهران، نشر سهی، 1374.
    26. سمنانی حسینی (جهانی)، فضل‌الله بن اسدالله، (1223ق)، ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر (نسخه خطی)، کاتب شاه طاهر بن شاه اسماعیل بن شاه ظاهر، شماره 88055، تهران، کتابخانه مجلس.
    27. شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، (1423)، بهجه الاسرار و معدن الأنوار فی بعض مناقب القطب الربانی محی‌الدین أبی محّمد عبدالقادر الجیلانی، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
    28. شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، (2013)، بهجه الاسرار و معدن الأنوار، تحقیق جمال‌الدین فالح الکیلانی، فاس، المنظمه المغربیه للتربیه و الثقافه و العلوم، الطبعه الثانیه.
    29. شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، 1426ق‏
    30. شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الکبری، نشر بیروت، نوبت سوم، 1393
    31. شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1385)، چشیدن طعم وقت، تهران، سخن.
    32. شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1392)، زبان شعر در نثر صوفیه، تهران، سخن.
    33. شهابی سعدی قادری، محمدصادق، (بی‌تا)، مناقب غوثیه (نسخه خطی)، شماره 2/14315، تهران، کتابخانه مجلس.
    34. صادقی، علی اشرف، پیر گیالن، بی نا، 1361.
    35. عکری، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، دارالمسیره، بیروت، 1979م
    36. عیوضی، رشید، (1353)، «مختصری در شرح حال و آثار شیخ عبدالقادر گیلانی»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره107، 361-385.
    37. قادری کرمانی، شاه ابوالمعالی خیرالدین محمد بن سید رحمت‌الله، (قرن 13ق)، تحفه القادریه (نسخه خطی)، شماره 30289 – 5، تهران، کتابخانه ملی.
    38. قادری، برهان‌الدین (1425)، الروض الزاهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه.
    39. گیلانی، عبدالقادر، (1393)، رسایل عبدالقادر گیلانی، ترجمه حیدر شجاعی، تهران، مولی.
    40. گیلانی، عبدالقادر، الفتح الرّبانی، محمد جعفر مهدوی، احسان، 1380ش
    41. گیلانی، عبدالقادر، جلاءالخاطر، احمد حواری نسب، کردستان، 1376ش
    42. گیلانی، عبدالقادر، رسائل، ترجمه حیدر شجاعی، نشر مولی، 1393ش
    43. گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، احمد فرید المزیدی‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1428ق، چاپ دوم‏
    44. گیلانی، عبدالقادر، سرّ الاسرار و مظهرالانوا ر، خالد عدنان و محمد غسان، مسلم زمانی و کریم زمانی، نی، 1385ش
    45. گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، حواری نسب، کردستان، 1380ش
    46. گیلانی، عبدالقادر، فیوضات ربانی، مکتبه الثقافه، (1372(
    47. گیلانی، عبدالقادر، وصایا و مکتوبات، جمیل ابراهیم حبیب، حمید مهدوی، کردستان، 1383ش
    48. مارتین، برادفوردجی، «قادریه»، دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ترجمه حسن طارمی ودیگران،٣ج، نشرکنگره و مرجع، تهران، ١٣٨٣ش
    49. محدث دهلوی، عبدالحق، اخبار االخیار فی اسرار االبرار، انتشارت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384ش
    50. محسن جهانگیری، محمدابراهیم مالمیر، (1381)، «الرساله غوثیه از محیی‌الدین عبدالقادر گیلانی یا محیی‌الدین بن عربی است؟»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 162-163، 330- 313.
    51. مدرس، میرزا محمدعلی، (1369)، ریحانظ الادب، ج5، تهران، خیام، چاپ سوم.
    52. مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه در ایران، 1360ش
    53. مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه در ایران، چاپ دوم، نشر نور، تهران، 1365
    54. ناشناس (1164ق)، سوانح صوفیه در شرح رسالۀ غوثیه (جُنگ) (نسخه خطی)، کاتب: عبدالشکور حافظ کشمیری، شماره 6141 – 10، تهران، کتابخانه مجلس.
    55. وان برویین، سن مارتین، جامعه شناسی مردم کُرد، نشر پانیز، تهران، 1378.
    56. یافعی، عبدالله بن اسعد، (1428)، خلاصه المفاخر فی مناقب الاشیخ عبدالقادر، تحقیق فرید المزیدی، قاهره، دار الآثار الاسلامیه.
    57. یافعی، عبدالله بن اسعد، (1970)، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، بیروت، مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات.
    58. یافعی، عبدالله بن أسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، موسسۀ الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1970م.

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1سمعانی (متوفی 562ق) زیر عنوان الجیلی می‌نویسد: «هذه النسبه الی بلاد متفرقه وراء طبرستان و یقال لها کیل و کیلان فعرب نسب الیها و قیل جیلی و جیلانی». [سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج2، ص145.]
    2برخی مانند شطّنوفی معتقدند که گیل (جیل) محلی در کنار رود دجله درعراق بوده است و نه جیلان که معرب گیلان است. گیل را محلی در نزدیکی مدائن می‌دانند. محمد قاسم فرشته در تاریخ فرشته می‌گوید: «این جیل جایی پرفیض است و هوایش در غایت اعتدال در تحت کوه الجودی واقع شده و کشتی نوح در آنجا قرار گرفته است و از بغداد هفت روز راه است و شیخ محیی الدین (عبدالقادر) از آنجاست» [عمید زنجانی، عباسعلی، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، (1367ش)، ص201؛ اشرف صادقی، سیدعلی، خورشید عرفان، پیر گیلانی، ص8].
    3سال 470ق نیز توسط جامی ذکر شده است.
    4عقیده‌ای هم وجود دارد که مقصود از گیلان، منطقه کردنشین «گیلان غرب» در کرمانشاه می‌باشد. بر اساس روایتی، روستای «گیلان ده» از توابع چابکسر هم ذکر شده است که محل سکونت «ابوالعباس قصاب آملی» نیز بوده است. برخی دیگر روستای «پشتیر» از در دامنه کوه‌های تالش از توابع «صومعه سرای گیلان» را محل تولد او دانسته اند. [زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص112].
    5مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص494.
    6خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص85؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، ص115.
    7جنگی دوست نامیدند زیرا به جهاد و جنگ علاقه وافری داشته است و بعید نیست از زیدی‌های طبرستان که اهل جهاد و جنگ بودند، باشد.
    8جامی کرامتی از این زن نقل کرده و می‌گوید: «مردم گیلان وقتی برای رفع خشکسالی از امّ محمد دعای باران خواستند. او جلوی خانه‌اش را جارو کرد و از خداوند خواست بر آن آب بپاشد، طولی نکشید که باران آمد». [جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص519.]
    9سید عبدالله صومعی دو دختر داشته یکی مسماه بی بی نصیبه، منکوحه سیدحیدر اصفهانی که سیدحسن شاه خاموش از او متولد شد و دیگری بی بی فاطمه منکوحه سیدابوصالح جیلانی که عبدالقادر از وی متولد گردید.
    10ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج2، ص273، می‌نویسد: «ینتهی نسبه الی الحسین بن علی رض».
    11توکلی، محمد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان، ص119.
    12التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص3: «محیی الدین ابومحمد عبدالقادر بن ابی صالح جنکی دوست موسی بن ابی عبدالله یحیی الزاهد بن محمد بن داود بن موسی بن عبدالله بن موسی الجون عبدالمحصن بن الحسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.
    13خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص88: خوانساری در کتابش اقوال احمد بن محمد الحسینی از «شجره الاولیاء» و احمد بن علی الحسینی از «عمده الطالب فی انساب ابی طالب» در رد سیادت شیخ عبدالقادر گیلانی را ذکر کرده است.
    14گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، مقدمه کتاب السیف الربانی، احمد فرید المزیدی (1428ق)، ص422؛ محلاتی، ذبیح الله، السیوف البارقه، ص72؛ ابن‌عنبه، جمال‌الدین احمد، الفصول الفخریه، ص۱۱۷؛ ابن‌طقطقی، محمد بن علی، الاصیلی فی انساب الطالبیین، ص۹۵-۹۶.
    15محلاتی، ذبیح الله، السیوف البارقه، ص74.
    16نام این اساتید را شطّنوفی ثبت کرده است [ر ک: شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، بهجه الاسرار، ص106].
    17ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص594: «کان زاهدا امیا، لا یکتب، له اصحاب و احوال و کرامات، و کان شیخ العارفین فی زمانه، زاول اکثر المهن و الصنائع فی طلب الحلال.».
    18ابن تیمیه، احمد، الفتاوی، ج10، ص455: «فامر الشیخ عبدالقادر و شیخه حماد الدباس و غیرهما من المشایخ اهل الاستقامه بانه لا یرید السالک مرادا ق، و انه لا یرید مع اراده الله عزوجل سواها بل یجری فعلی فیه فیکون هو مراد الحق».
    19زکی، محمد امین، تاریخ السلیمانیه و انحائها، ص213؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص494.
    20جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص590: «شیخ حمّاد دبّاس، رحمه اللّه تعالی‏، وی از جمله مشایخ شیخ محیی الدّین عبدالقادر است. کان أمّیا، و فتح علیه باب المعارف و الأسرار و صار قدوه للمشایخ الکبار».
    21جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص588: «یازده سال در یک برج بنشستم و با خدای- تعالی- عهد کرده بودم که نخورم تا نخورانند و لقمه در دهان من ننهند، و نیاشامم تا مرا نیاشامانند. یک بار چهل روز هیچ نخوردم. بعد از چهل روز شخصی آمد و قدری طعام آورد و بنهاد و برفت. نزدیک بود که نفس من بر بالای طعام افتد از بس گرسنگی…».
    22حموی، یاقوت، معجم الادباء، ص230.
    23سیدین، علی، پَشمینه پوشان، ص251.
    24شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج1، ص228؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، ذیل محیی الدین عبدالقادر.
    25خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص85..
    26گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص277.
    27ابن تیمیه، احمد، الفتاوی، ج10، ص455.
    28در نسخه خطی “المسائل التبریزیه” که در موزه الظاهریه دمشق موجود است، ابن تیمیه درباره خرقه صوفیانه خود می‌گوید: «لبست الخرقه المبارکه للشیخ عبدالقادر و بینی و بینه اثنان» یعنی: خرقه مبارکه در سلسله شیخ عبدالقادر گیلانی را پوشیدم و درمیان من او دو واسطه است. (به نقل از کتاب «علامه ابن تیمیه را بیشتر بشناسیم» تألیف شمس الحق فقهی نقشبندی.) [ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۱، ص۵۲۵ و ج۱۱ ص۴۴۰]؛ همچنین «یوسف بن عبدالهادی حنبلی» در کتاب «بدء العلقه بلبس الخرقه» بعد از نقل عبارت ابن تیمیه، می‌گوید: «شیخ عبدالقادر گیلانی و ابوعمر ابن قدامه و موفق الدین ابن قدامه و ابن ابی عمر ابن قدامه و ابن تیمیه و ابن قیم، که ابوعمر و موفق الدین، هر دو از شیخ عبدالقادر گیلانی استفاده کرده اند و علامه ابن تیمیه هر دو را یک واسطه حساب نمودند.».
    29زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص357؛ گیلانی، عبدالقادر، الغنیه.
    30قنبری، صباح، بررسی مقایسه‌ای سیاست دولت ایران و عثمانی نسبت به طریقت قادریه، ص12.
    31گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص46، به نقل از محلاتی، ذبیح الله، سیوف البارقه، ص88 و قمی، عباس، سفینه البحار، ج6، ص270.
    32صلابی، علی محمد، ( 2010 )، شیخ عبدالقادر گیلانی، ص186.
    33مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، ص160.
    34همان کسی که طبق گفته ابن عربی از مفردون است و آن‌ها جماعتی هستند که از دایره قطب خارج اند و بی واسطه قطب از حق فیض می‌گیرندکه حضرت خضر از ایشان است.
    35ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج20، ص301.
    36جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص473.
    37گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، تصحیح ومقدمه عبدالعلیم محمد الدرویش،‏ (1428ق)، ص26.
    38گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، کتاب قلائد الجواهر، احمد فرید المزیدی، (1428ق)، ص315: «کان سیدنا الشیخ عبدالقادر یعظمه و یثنی علیه کثیرا و شهد له بالسلطنه علی الأولیاء».
    39اما دیگر شاگردان او عبارتند از: «محمد ابن ابی المعالی با قایداوانی 519ق/قاضی مصر عبدالملک بن عیسی بن درباس بن فیر بن مارانی کردی شافعی 546ق/حسن بن جعفر مقدس حنبلی 514ق (وی از شیخ حدیث روایت کرده است)/عبدالله بن احمد بن محمد قدامه مقدسی حنبلی (صاحب المغنی) 620ق/عمر بن علی بن خضر قرشی 525ق/احمد بن عبدالغنی محمد ابن حنیفه/عبدالکریم بن محمد بن منصور بن محمد عبدالجبار تمیمی سمعانی/احمد بن مفتوح بن علی مسله دمشقی» [رک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 1391ش، ص520].
    40گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ص275.
    41رساله غوثیه که در مجموعه رسائل گیلانی منتشر شده است، سخن خدا با گیلانی است که او را با لقب غوث اعظم خطاب قرار می‌دهد. نجیب مایل هروی، این رساله را به محیی الدین بن عربی نسبت می‌دهد که به نظر می‌رسد همین گونه باشد زیرا از مسائلی مانند ظهور بی مثل حق در انسان و اتحاد و فناء و… سخن گفته شده که در نظام فکری ابن عربی مطرح بوده است و نه در کلمات عبدالقادر گیلانی.
    42حلاج‌نامه رساله‌ رمزی است و در انتهای آن، «أنا الحق» حلاج را با «أنا خیرٌ مِن آدم» ابلیس مقایسه می‌کند. «أنا الحق» حلاج را نشانه حیرت طلب می‌داند که «با زبان سُکر محبت و شوق وافر غالب بر قلب محب» گفته‌ شده‌ است و «أنا» گفتن ابلیس را نشانه غرور می‌داند.
    43در انتساب این دیوان به عبدالقادر نهایت تردید و تشکیک وجود دارد. زرین‌کوب می‌گوید: «درباره دیوان تقریباً شک نیست که از او نیست» [زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص168].
    44غنیمت کنجاهی از مریدان صوفی سرشناس، «حاجی محمد نوشاه قادری» بود.
    45انیله رزاق، بررسی صناعات ادبی در مثنوی نیرنگ عشق غنیمت کنجاهی، پایان نامه دوره دانشوری، شماره کتابخانه دانشکده خاورشناسی: 7808 ف س، لاهور: گروه زبان و ادب فارسی دانشگاه پنجاب.
    46شهابی، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت شماره 12، ص113.
    47شطّنوفی، ابوالحسن علی بن یوسف، بهجه الاسرار، ص85؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطۀ الناظر فی ترجمۀ الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص56.
    48گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص95؛ جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص110.
    49گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص412.
    50تأدّفی حنبلی، محمد، قلائد الجواهر، ص49.
    51گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، 124.
    52گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی (1426ق)، ص143.
    53گیلانی، عبدالقادر، رسائل، رساله حلاج نامه، ص52.
    54گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص64_69.
    55گیلانی، عبدالقادر، رسائل: رساله فی الاسماء العظیمه للطریق الی الله، (1393ش)، ص50.
    56گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص19: «رعایت آداب طریقت و احترام شیخ عارف و مرشد طریقت برای مرید لازم و فریضه حتمی است، مانند وجوب توبه برای هر شخص گناهکار، چرا که مرادش نزدیکترین فرد به خدای جهان است».
    57درباره دیدن حقایق عالم توسط ولی، می‌گوید: «به عارفِ نزدیک به خدا نوری عطا شده است که به وسیله آن قرب خودش را به خدا می‌بیند و در قلبش حق تعالی را می‌بیند و به برکت آن، ارواح فرشتگان و ارواح پیغمبران و قلوب صدیقان و ارواح و احوال و مقامات آن‌ها را می‌بیند و او واسطه ای است که از آن برکت استفاده می‌کند و بر خلق نیز می‌پراکند.» [گیلانی، عبدالقادر، جلاء الخاطر، ص142].
    58زیدان، یوسف محمد طه، دیوان عبدالقادر الجیلانی باز الله الاشهب، ص98 و 102.
    59«قد ذکر الإمام الربّانی مجدد الألف الثانی فی مکتوباته، أن القطبیه کانت لأئمه أهل البیت أصاله، و صارت من بعدهم وکاله حتی ظهر الشیخ عبدالقادر الکیلانی قدّس سرّه فأعطیها أصاله، حتی إذا ذهب إلی حظائر القدس أعطیها من جاء بعده و کأنه عنه، فکل الأقطاب من بعده نوابه، و وکلاؤه، و لا یزال الأمر کذلک حتی یظهر المهدی فیعطاها أصاله». [رک: یافعی یمنی، عبدالله، خلاصه المفاخر، ص44].
    60گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج2، ص280.
    61گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص151.
    62گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج2، ص275_285.
    63گیلانی، عبدالقادر، (1385) سر الاسرار، ص143.
    64التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر، ص207: «ضمن سیدنا الشیخ عبدالقادر لمریدیه إلی یوم القیامه أن لا یموت أحد منهم إلا علی توبه و أعطی أن مریدیه و مریدی مریدیه إلی سبعه یدخلون الجنه و إنه قال: أنا کافل لمرید المرید إلی سبعه و لو انکشفت عوره لمریدی بالمغرب و أنا بالمشرق لسترتها و أمرنا من حیث الحال، و القدر أن نحفظ بهممنا أصحابنا و طوبی لمن رآنی و أنا حسره لمن لم یرنی.».
    65گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص65: «و ینبغی ان یومن بخیر القدر و شره و جلو القضا و مره، و ان ما اصابه لم یکن لیخطئ بالحذر، و ان اما اخطاه من الاسباب لم یکن لیصیبه بالطلب و ان جمیع ما کان فی سالف الدهور و الازمان و ما یکون الی یوم البعث و النشور بقضاء الله و قدره المقدور، و انه لا محیص لمخلوق من القدر المقدور الذی خط فی اللوح المسطور.».
    66گیلانی، عبدالقادر، الغنیه، ج1، ص64: «ان افعال العباد هی خلق الله عزوجل و فی الوقت ذاته فی کسب لهم.».
    67گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب، ص139: «رأیت إبلیس اللّعین فی المنام و أنا فی جمع کثیر فهممت بقتله، فقال لی لعنه اللّه: لم تقتلنی، و ما ذنبی؟ إن جری القدر بالشّرّ فلا أقدر [أن‏] أغیره إلی غیره و أنقله إلیه، و إن جری بالخیر فلا أقدر [أن‏] أغیره إلی شرّ و أنقله إلیه، فأی شی‏ء بیدی؟.».
    68گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص132.
    69گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص445.
    70داراشکوه، محمد، حسنات العارفین، ص33، گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، (1428ق)، ص446.
    71مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهری)، آشنایی با کلیات علوم اسلامی، ص57.
    72.یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص228.
    73خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص87، «ترجمه: مصطفی ص هرکجا که قدم گذاشت، من هم همان موضع از جایگاه نبوت، قدم گذاشتم درحالیکه غیر از انبیاء نمی‌توانند به این مواضع قدم گذارند».
    74التادفی الحنبلی، محمد، قلائد الجواهر فی مناقب شیخ عبدالقادر، ص237.
    75گیلانی، عبدالقادر، سر الاسرار، ص496.
    76گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی، ص310، جوادی تالشی، (نیما) رفعت، فیوضات رحمانی، ص84.
    77گیلانی، عبدالقادر، فتوح الغیب (سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار)، ص171.
    78جامی، عبدالرّحمن، نفحات الأنس، ص587.
    79سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص251.
    80شهابی سعدی قادری، محمدصادق، مناقب غوثیه، منقبت 16، برگ شماره 177.
    81إربلی قادری، عبدالقادر، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا و برهان الاصفیا الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص17: «فقال: یا ملک الموت قف و اعطنی روح خادمی فلان و سماه باسمه، فقال ملک الموت: انی اقبض الارواح بامر الهی و اودیها الی باب عظمته کیف یمکننی ان اعطیک روح الذی قبضته بامر ربی؟ فکرر الغوث علیه اعطائه روح خادمه الیه، فامتنع من اعطائه، و فی یده ظرف معنوی کهیئه الزنبیل فی الارواح المقبوضه فی ذلک الیوم، فبقوه المحبوبیه جرّ الزنبیل و اخذه من یده فتفرقت الارواح و رجعت الی البدانها فناجی ملک الموت ربه و قال: یا ربی انت اعظم بما جری بینی و بین محبوبک و ولیک عبدالقادر فبقوه السلطنه و الصوله اخذ منی ما قبضته من الارواح فی هذا الیوم، فخابطبه الحق جل جلاله: یا ملک الموت ان الغوث الاعظم محبوبی و مطلوبی لم لم تعطه روح خادمه و قد راحت الارواح الکثیره من قبضتک بسبب روح واد فتندم هذا الوقت».
    82گیلانی، عبدالقادر، سرالاسرار، فصل هشتم، ص۸۳.
    83گیلانی، عبدالقادر، وصایا و مکتوبات، ص74.
    84گیلانی، عبدالقادر، الغنیهُ لِطالبی طریقُ الحق، ترجمه زاهد ویسی، ص1178.
    85زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص160.
    86مدرسی چهاردهی، سلسله‌های صوفیه ایران، ص110؛ سیدین، علی، پشمینه پوشان، ص250.
    87«نسبوا الیه خوارق عادات عجیبات لا تنسبها عوض الی احمد من الانبیا الارکان» [خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج5، ص85.].
    88به عنوان نمونه: «قیل للشیخ عبدالقادر: متی علمت أنک ولی للّه تعالی؟ قال: کان ذلک و أنا ابن عشر سنین فی بلدنا، أخرج من دارنا و أذهب إلی المکتب و أری الملائکه تمشی حولی، فإذا وصلت المکتب سمعت الملائکه یقولون للصبیان: افسحوا لولی اللّه حتی یجلس، فمرّ بنا رجل ما عرفته یومئذ، فسمع الملائکه یقولون ذلک، فقال لأحدهم: ما هذا الصبی؟ فقالوا له: هذا سیکون له شأن عظیم، هذا یعطی فلا یمنع، و یمکن فلا یحجب، و یقرّب فلا ینکر به. ثم عرفت ذلک‏ الرجل بعد أربعین سنه فإذا هو من أبدال ذلک الوقت‏.» [یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر، ص224].
    89جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص587.
    90شهابی سعدی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت 16، برگ شماره 177.
    91إربلی قادری، عبدالقادر، تفریح الخاطر فی مناقب تاج الاولیا و برهان الاصفیا الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص17: «فقال: یا ملک الموت قف و اعطنی روح خادمی فلان و سماه باسمه، فقال ملک الموت: انی اقبض الارواح بامر الهی و اودیها الی باب عظمته کیف یمکننی ان اعطیک روح الذی قبضته بامر ربی؟ فکرر الغوث علیه اعطائه روح خادمه الیه، فامتنع من اعطائه، و فی یده ظرف معنوی کهیئه الزنبیل فی الارواح المقبوضه فی ذلک الیوم، فبقوه المحبوبیه جرّ الزنبیل و اخذه من یده فتفرقت الارواح و رجعت الی البدانها فناجی ملک الموت ربه و قال: یا ربی انت اعظم بما جری بینی و بین محبوبک و ولیک عبدالقادر فبقوه السلطنه و الصوله اخذ منی ما قبضته من الارواح فی هذا الیوم، فخابطبه الحق جل جلاله: یا ملک الموت ان الغوث الاعظم محبوبی و مطلوبی لم لم تعطه روح خادمه و قد راحت الارواح الکثیره من قبضتک بسبب روح واد فتندم هذا الوقت!».
    92یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص226.
    93امینی، عبد الحسین، الغدیر، ج11، ص220.
    94امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج11، ص220.